تفسیر قرآن در یک دقیقه/ نمونه‏ هایى از عذرخواهى در قیامت

نمونه‏ هایى از عذرخواهى در قیامت




مجرمان در قیامت پشیمان شده و عذرخواهى مى‏كنند كه نمونه‏هایى از آن را در اینجا بیان مى‏كنیم:
1. گاهى به دروغ سوگند مى‏خورند: «و اللّه ما كنّا مشركین»(2) به خدا سوگند ما مشرك نبودیم. آرى یا به خاطر آن كه دروغ‏گویى جزء ذات آنان شده است و یا به گمان آن كه در آن روز مى‏توانند نجات یابند، سوگند دروغ یاد مى‏كنند ولى در هر صورت، در این سخن آنان نوعى عذرخواهى و پشیمانى است.
2. گاهى دیگران را مقصّر مى‏دانند: «ربّنا هؤلاء اضلّونا»(3) پروردگارا! (ما نمى‏خواستیم گمراه شویم) پیشینیان ما را گمراه كردند.
3. گاهى به اطاعت از بزرگان و پیشینیان: «انّا اطعنا سادتنا و كبرائنا»(4) پروردگارا! ما به خاطر پیروى از بزرگانمان گرفتار شدیم.
4. گاهى به بى‏توجّهى و كم فكرى خود: «لو كنّا نسمع او نعقل...» اگر به نداى انبیا گوش مى‏دادیم یا تعقل مى‏كردیم بدبخت نمى‏شدیم.
5. گاهى به پشیمانى و جبران گذشته: «ربّ ارجعون لعلّى اعمل صالحاً فیما تركت»(5) پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان، شاید در آنچه به جا گذاشته‏ام، عمل صالحى انجام دهم.


1) ذیل آیه 7 سوره تحریم.
2) انعام، 23.
3) اعراف، 36.
4) احزاب، 67.
5) مؤمنون، 99.

تفسیر قرآن در یک دقیقه/ مواقف گوناگون قیامت

مواقف گوناگون قیامت

در تمام قرآن، فقط همین یك آیه با جمله «یا ایّها الّذین كفروا» شروع شده و كافران را مورد خطاب قرار داده كه آنهم مربوط به قیامت است.
قیامت مواقف گوناگونى دارد:
1. در موقفى از قیامت اجازه عذرخواهى داده نمى‏شود. «لا یؤذن لهم فیعتذرون»(2)
2. در مواقف دیگر هم كه عذرخواهى مى‏كنند، پذیرفته نمى‏شود. «لا ینفع الّذین ظلموا معذرتهم»(3)
3. در موقفى حتى اجازه سخن گفتن داده نمى‏شود.(4)


1) ذیل آیه 7 سوره تحریم.
2) مرسلات، 6.
3) روم، 57.
4) یس، 65.

از عشق چی میدونی سوال دوم ...


سؤال دوّم: عشق چيست؟
تعريف عشق

عشق، به معناي تمركز كامل ذهني و عاطفيِ مثبت روي يك موضوع است. اين تمركز اگر منفي باشد «نفرت» نام دارد.
عشق تمركزي كششي است! تمركزِ كششيِ همه­ي قواي مغزي و عاطفي روي يك موضوع. اين موضوع مي­تواند يك انسان باشد و يا يك حيوان و يا هر چيز ديگري و يا يك تحقيق علمي­­ باشد. اين موضوع مي­تواند خدا باشد.
تمركز كششي، يك نيروي رواني است كه در اختيار بشر گذاشته شده است تا بتواند از قوايش ـ در كامل­ترين ظرفيتي كه دارند ـ بهره ببرد.
عشق و نفرت تنها راهي است كه مي­تواند بالاترين تمركز را در انسان به وجود بياورد. عشق، تمركز براي جذب و كشش و يگانگي با معشوق است.
و عشق كه از يك توجّه ساده شروع شده است، به مرور اين توجّه بيش­تر گشته و همه­ي زواياي ذهن را پر مي­سازد؛ تا آن ­جا كه جايي براي تمركز امور ديگر باقي نمي­ماند.
عشق، دل را كويري تشنه مي­كند كه چشمي جز به يك آسمان ندارد. و بذر وجودش جز در يك زمين نمي­رويد و ديواره­ي عاطفه­اش جز با يك ياس، طروات نمي­گيرد. و هسته­ي احساسش جز در يك مدار نمي­چرخد.
عشق، وحدت؛ و نفرت، كثرت است! احساس عشقي، ميل شديد به يگانگي با معشوق است؛ آن قدر كه يك روح بر دو جسم مي­تابد؛ ولي نفرت، تمايل زياد براي جدا بودن كامل از منفور است؛ از نام او، از جاي او، از اخلاق او، از كيش او، از...
عشق، علاقه شديد براي بودن با معشوق است. اين «بودن»، با خود هيچ چيز ديگري ندارد. از بودن با معشوق، نمي­خواهد به چيزي برسد؛ توقّعي ندارد؛ هدفي ندارد؛ توضيحي ندارد؛ براي بودنش فلسفه­اي را به درستي نمي­داند. فلسفه، مربوط به انتخاب است؛ عشق انتخاب نيست. عشق يك اتّفاق است. اتّفاقي مبارك و يا نامبارك.
حقيقتِ تدريجيِ عشق

عشق، حقيقتي تدريجي دارد. آرام­تر از نخل مي­رويد و ساكت­تر از خورشيدِ قطب، طلوع مي­كند.
عشق مثل ديگر هيجان­هاي دروني نيست. مثل ترس و شرم نيست كه به يك­باره به وجود بيايد. عشق نياز­مند زماني طولاني است تا به درستي ريشه كند و عمق يابد، جوانه زند و برگ و بار گيرد و به ميوه نشيند. ميوه­اي به شيريني تاك و يا به تلخي حَنْظل.
ممكن است عشق در زمان كوتاهي شعله كشد! ولي در آن صورت هم باز عشق به صورت تدريجي ايجاد شده و زمانِ لازمِ خود را برده است. منتها بيش­ترِ اين زمان، چون جنيني در رحمِ خيال عاشق بوده است، بر ديواره رؤيا­­هاي او چسبيده است و از آرزو­­هاي او تغذيه نموده و بزرگ و بزرگ­تر شده است، تا وقتي كه معشوقش را در واقعيّتِ بيرون ديده است. آن وقت تولّد جنينِ عشق، به يك­باره اتّفاق افتاده است. تولّد يك­باره عشق، رشد يك­باره آن نيست.
شايد بايد بيش­تر توضيح بدهم:
ذهن پر از قضاوت درباره­ي شخصيّت ديگران است؛ كار­­هايي كه انجام مي­دهند، افكاري كه ابراز مي­دارند، احساس­­هايي كه بروز مي­دهند.
و در اين ميان، الگو­­هايي در ذهن ما وجود دارد كه بر اساس آن شخصيّتي را ستوده، رفتاري را تمجيد نموده، فكري را پذيرفته و يا از احساسي تأثير مي­گيرد.
حال زماني كه شخصي را يافتي كه شخصيّت آن بيش­تر از ديگران مورد ستايش، تمجيد و پذيرشت قرار گرفت، به او توجّه مي­نمايي. اين توجّه بيش­تر و بيش­تر مي­شود. كم كَمك دريچه لايه­هاي دروني­تر قلبت را به رو­يش مي­گشايي.
وقتي كه به عشق مي­رسي، آن را به يك­باره احساس مي­كني. احساس مي­كني به رگ حياتت گره خورده؛ آن قدر كه بي او نفست به سختي بالا مي­آيد.
معشوق نيز تا تو را بشناسد و هماهنگ با رؤياهايش ببيند، زماني طولاني لازم است. هرچند عشّاق اين زمان را به معشوق نمي­دهند و بسيار شتاب­زده از او مي­خواهند تا تنِ سرمازده­اشان را در كلبه قلبش، بستري گرم بخشد!
در آينده بيش­تر توضيح خواهم داد كه «كُندي معشوق در هم­راهي عاطفي با عاشق» مالِ عشق­هاي مجازي است و الا در عشق معنايي، جايي كه خدا معشوق قرار مي­گيرد، معشوق، عاشق­تر از عاشق عمل مي­كند![1]
پس عشق، پديده­اي تدريجي است. آشنايي ما با الگوي عشق ديرينه است. هر چند مورد خارجي آن تازگي دارد. به عبارت ديگر معشوق از زمان­­هاي گذشته به صورت ذهنيّتي كلّي وارد احساس ما شده است، كوبه­ي دلمان را زده و چندي ميهمان بوده و بعد اجاره نشين قلبمان شده و حالا مي­خواهد صاحب خانه شود.
آيا عشق يك نياز است؟

همه­ي انسان­ها در مسير زندگي تحت تأثير عواطف يكديگر قرار دارند. باران عاطفه همه­ي را خيس محبّت كرده است.
از پدر و مادر گرفته تا خواهر و برادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و خويشان و دوستانِ محلّه و مدرسه و بعد هم هم­سر و فرزندان. و حتّي خاكِ ميهن و در و ديوار محلّه و شبستان مسجدِ نزديك خانه و حتّي حيوان دست آموز و يك گلدان با گياه سبز و گل­­هاي شب بو...
... يك خودنويس، يك يادگاري، يك كتاب كه پشتش را كسي امضا كرده، يك بوي خوش و يك نقّاشي كه زحمتش را كشيده­اي و...
آن قدر چيز در اين دنيا هست كه انسان به آن­­ها دل­بسته، يا دل­بسته بوده است كه تعجب آور است. انگار آدمي جز مهر و قهر كاري در اين دنيا ندارد!
ولي دل­بستگي­­­هاي رايج غير از عشق است. عشق عواملي غير طبيعي دارد. عواملي كه الزاماً در مسير زندگيِ همه­ي انسان­ها قرار نمي­گيرد. بسياري از انسان­ها از اين عوامل به دور هستند.
من قبول دارم كه تخيّل عشقي و رؤياي داشتن يك معشوق براي بسياري وجود دارد، رؤيايي كه انبوهي از آثار ادبي و داستاني را در قالب شعر و رمّان و فيلم و عكس و نقّاشي خلق نموده است.
جوانان زيادي در تخيّل خود دستشان در دست ياري است. پسري با دختري، دختري با پسري، پسري با پسري، دختري با دختري. خصوصاً دختران، رؤياي عشقي با هم­جنس خود را، بسيار در تخيّل مي­پرورانند.
رؤياي عشقي، خلسه و تخديري را در فرد ايجاد مي­كند كه حتّي نوشتنِ از آن هم، شوقِ تازه­اي را در نويسنده باعث مي­شود. منظور اين است كه من هم كه مي­خواهم اين بحث را به پايان ببرم دوست دارم كمي بيش­تر در اين باره بنويسم.
چقدر زيبا و پر شُكوه است كه دلم با نگاهي گرم شود و با صدايي بلرزد و با قراري نبض گيرد. خزيدن در آغوش ياري كه با نازي همه­ي وجودم را پر از نياز كند.
چقدر دير محو مي­شود خاطره­ي قدم زدنت زير درختان بلوط، در يك سكوت ممتد، بي هيچ سخني و تنها بغضي كه مدام مي­آيد و مي­رود و تنها دستان توست كه انگشتانش را مي­فشارد و او هم با نيم نگاهي پاسخي عميق مي­دهد.
وه چه مستم مي­كند وقتي كه زير درختان پاييززده، روي نيمكتي غريب، تنها من و تو، دستانت را با دو دستم گرم مي­كنم، آن­­ها را آن­چنان عميق مي­بوسم كه يك قطره اشك زودتر از ديگري دستت را خيس مي­كند و تو سر بر شانه­ام مي­گذاري و انگشتانم را به سختي مي­فشاري و من با همه­ي هوسِ آغوشي كه در وجودم شعله مي­كشد، خودم را نگه مي­دارم كه نكند اوج مستي­ام به يك­باره فرو نشيند.
آ­­هاي نويسنده!... بيدار شو! زمان عاشقي، با خورشيد عقل، به صبح رسيده و شب­­هاي دل انگيز را، صبح هوشياري، تبديل به خاطره نموده است.
خواننده­ي تو مي­خواهد از عشق بداند نه كه آن را احساس كند. او آن را شايد بار­ها احساس كرده باشد. به او بگو عشق خوب است يا بد! اگر خوب است چه­گونه عميقش كند؟ و اگر بد است چه­گونه ر­هايش شود؟
به بحث خودمان برگرديم، چندي قلم لغزيد و از دست رميد و آهوي چمنزار خيال شد...
برايت مي­گفتم كه من قبول دارم كه تخيّل عشقي لذّت بخش است؛ ولي با اين لذّت، اكثر انسان­ها آشنا نيستند و همين عدم آشنايي دليل بر اين است كه عشق يك نياز نيست. نياز چيزي است كه همه­ آن را درك مي­كنند و در پي پاسخ به آن بر مي­آيند. اكثر انسان­هاي پيرامون ما، اصلاً به دنبال عشق نيستند. آن­ها درگير مسائل روز مرّه­ي خود هستند. آن­ها به همين مقدار كه يكديگر را دوست داشته باشند بسنده مي­كنند.
بله «محبّت» يك نياز است! نه «عشق». نيازِ به محبّت را مي­توان در محبّت همه­ي انسان­ها به پديده­­­هاي پيرامونشان ديد. ولي نيازِ به عشق، فرا گير نيست. بنا بر اين عشق اصلاً نياز نيست.
نياز بايد فراگير باشد. و الا اگر اختصاص به بعضي از انسان­ها داشته باشد، بايد بررسي كرد اين انسان­ها داراي چه خصوصيّاتي بوده­اند كه اين نياز را احساس مي­كنند؟ و بعد از بررسي بايد نتيجه گرفت كه اين نياز مربوط به آن خصوصيّات است نه اين كه مربوط به خصوصيّت انساني آن­ها باشد.

[1]قبل از اين كه تو قلبت را بگشايي او آغوشش را گشوده است.
قبل از اين كه تو صدايش بزني، او تو را خوانده است.
قبل از اين كه تو او را بشناسي، او عاشقتو بوده است.
قبل از اين كه تو نيازت را بداني، او نيازت را بر طرف ساخته است.
اصلاً انگار او به تو رسيده است تا تو به او رسيده باشي.

ادامه نوشته

هدف خلقت؟ ایا حدیث کساء مخالف قرآن است؟


هدف خلقت؟ ایا حدیث کساء مخالف قرآن است؟



با عرض سلام و احترام؛
سوالی برایم پیش آمده و آن اینکه مگر قرآن کریم هدف خلقت را عبودیت و معرفت ندانسته است؟(ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون/و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم/و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین/الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن... لتعلموا...) پس چرا در حدیث کساء به نقل از خدا گفته می شود که من خلقت را بخاطر اهل بیت و بخاطر محبت اهل بیت آفریدم؟ (انی ما خلقت سماء مبنیة و لا ارضا مدحیة ولا... الا لاجلکم و محبتکم).آیا این سخن مخالف قرآن نیست؟
لطفا توضیح قانع کننده و مستدل فقط در رابطه با سوال من بدهید.نیایید هدف خلقت را از دید قرآن برای من بگویید! همه اینها را بلدم.لطفا فقط به سوال من جواب دهید!

از عشق چی میدونی سوال اول...

    پاسخ به سيزده سؤال درباره عشق

    اين سيزده سؤال عبارتند از: انسان كيست؟ عشق چيست؟ چه رابطه­اي بين عشق مجازي و عشق حقيقي وجود دارد؟ عشق چه­گونه مي­آيد؟ عشق چه­گونه مي­رود؟ نشانه­­­هاي حضور عشق چيست؟ عشق وقتي مي­آيد چه چيز­­هايي با او مي­رويد؟ چه چيز­­هايي با عشق ديگر نمي­رويد؟ چه رابطه­اي بين عشق، محبّت و ترحّم وجود دارد؟ چه رابطه­ي منطقي بين عشق و شهوت وجود دارد؟ آيا لازمه ازدواج عشق است؟ آيا عشق در تمام استعمالات، از يك وحدت معنايي برخوردار است؟ نظر خداوند درباره­ي عشق چيست؟
 

  سؤال اوّل: انسان كيست؟

    ضروررت طرح اين سؤال در ابتداي بحث عشق، به خاطر اين است كه انسان، تنها موجود عاشق پيشه در جهان هستي است.
    وقتي سخن از عشق مي­رو­د مدام سخن از انسان و خصوصيّات روحي او به ميان مي­آيد. اين خصوصيّات روحي چيست؟ مثبت و منفي آن كدام است؟ راه تقويت خوبي­ها و كاستن از بدي­ها چه­گونه است؟ پاسخ به اين سؤالات مجموعه شناخت ما را درباره­ي انسان تشكيل مي­دهد.
    وحشت نكن! قرار نيست به اسم عشق حرف­­هاي ديگري بزنم و تو را از آن­چه در پي آن هستي باز دارم. منظور من اين است كه با كمي گفتگو مي­خواهم ذهنيّت يكديگر را درباره­ي انسان هم­سان نماييم تا بعد بتوانيم گزاره­­­هاي مباحث آتي كتاب را به درستي تصديق كنيم.
    هر انساني وقتي پايش را به اين كره پر از خاك مي­گذارد، رتبه­اش پايين­تر از حيوان است. زيرا او داراي همه­ي خصوصيّات منفي حيوان است و علاوه بر آن از آگاهي غريزي كه حيوان دارد نيز كم­بهره است، بي­چاره انسان!
    انسان وقتي رشد مي­كند و به آگاهي­­­هاي اوّليه مي­رسد به مرور به حيوان نزديك مي­شود و بعد به او مي­رسد و بعد از او مي­گذرد. او تنها با «كنترل خويشتن» از او مي­گذرد و هم­چنان رشد مي­كند؛ بازهم رشد مي­كند تا آن ­جا كه از فرشتگان هم سبقت مي­گيرد.
    فرشتگان آن­چه از پاكي دارند براي اين است كه چيزي نيست كه آلوده­ي­شان سازد، نه خشمي نه شهوتي نه جواني و نه ابليسي.
    ولي انسان در درجات بالاي رشد هم، از «هوسي كه مدام با عقل در ستيز است» در امان نيست.
    كودك مظهر انساني خود نساخته است. سراسر ناداني و حماقت است. به شدّت ناسپاس است. به سختي حرص مي­ورزد و چشم به اموال ديگران دارد. حسادت، او را به تنش­­هاي شديد عاطفي وا­ مي­دارد. آن قدر واقعيّت و وهم نزد او در آميخته است كه به صورتْ راست؛ ولي دروغ مي­گويد. يعني دروغ­­هايش را خودش نيز باور دارد. خيلي چيز­ها، در او احساس وحشت و ترس و يا تنهايي و بي­كسي مي­كند...
    خصوصيّات منفي انسان

    قرآن يازده خصوصيّت منفي براي انسان شماره مي­كند. اين خصوصيّات با انسان زاده مي­شوند؛ ولي قرار نيست با انسان بمانند كه نبايد بمانند. وظيفه انسان و اصلاً هدف از آفرينشش اين است كه خود را از اين خصوصيّات رها نمايد.
    رسالت انسان در اين گذر دنيا، حَرَس و تزكيه خود از اين ناپاكي­­هاست. وقتي درختِ جان او تزكيه شد، آن­چنان شكوفه­اي خواهد كرد كه مصداق بارز «شجره­ي طيّبه، درخت پاك»، خواهد شد.
    اين خصوصيات عبارتند از:
    1.انسان­ها وقتي زاده مي­شوند از هر موجود زنده ديگري ناتوان­تر هستند.
    2.انسان­ها كم­تر نمك­گير مي­شوند، اگر اين چنين نبود نسبت به والدين خود اين قدر ناسپاس نبودند.
    3.انسان­ها درباره­ي آن­چه نخواهند بپذيرند مدام جدل مي­كنند. و استدلال­­هاي واهي را مطرح مي­سازند.
    4.انسان­ها زياده­خواه و حريص هستند. هميشه بيش از نيازشان را مي­خواهند. آن­­ها مي­خواهند مطمئن شوند كه همه­ي نياز­­هاي آينده­هاي دورشان نيز برآورده مي­شود.
    5.انسان­ها به خاطر حرصي كه دارند بخيل نيز هستند. نياز موهومِ فرداي خود را مهم­تر از نياز واقعيِ اكنونِ انساني ديگر مي­پندارند.
    6.انسان­ها بسيار كم طاقت هستند. با كمي سختي بي­تابي مي­كنند. مدام غر زده و ناسزا مي­گويند. گريان و خشمگين مي­شوند.
    7.انسان­ها ستم­گر هستند. يعني به حقوق ديگران تجاوز مي­نمايند؛ ولي از آن طرف به دنبال استيفاي همه­ي حقوق خود هستند.
    8.انسان­ها با كمي تغيير شرايطِ ايده­آل خود، احساس نااميدي نموده و سست و بي­نشاط مي­شوند.
    9.انسان­ها آن قدر در همه­ي امور زندگي خود شتاب­زده عمل مي­كنند كه انگار، نه از خاك كه از عجله آفريده شده­اند.
    10.انسان­ها به موانع مختلفي كه سر راه خواسته­­­هاي خود مي­بينند حساسيّت نشان داده و آن­­ها را مخلّ آزادي خود مي­پندارند؛ خصوصاً وقتي از تمكّن رفاهي بيش­تري برخوردار باشند.
    11.انسان­ها لطف خداوند را محدود به امور مادّي مي­دانند؛ لذا تنها زماني كه در رفاه باشند احساس مي­كنند مورد تكريم خداوند هستند[1].
    شايد بتوان همه­ي خصوصيّات فوق را در يك ويژ­گي جمع نمود و آن «وهمي بودن» انسان است.
    انسان موجودي است وهمي

    حيوانات و گياهان به عنوان دو رقيب زنده انسان، براساس غريزه و طبيعتي كه خداوند برايشان در نظر گرفته است، همه­ي آن­چه بايد بدانند مي­دانند. آن­­ها نه چيزي را اضافه بر نيازشان مي­دانند و نه از ناداني نسبت به آن­چه بايد بدانند رنج مي­برند و از طرفي آن­چه را كه مي­دانند دانشي زلال است يعني:
    وهمي را علم نمي­پندارند، همچنين باطلي را حق، و يا خيالي را واقعيّت و مجازي را حقيقت، و دروغي را راست؛ دانش آن­­ها عين واقعيّت است.
 

   به همين خاطر در تشخيص نياز و اين كه بايد آن را چه­گونه رفع نمود كاملاً موفّق عمل مي­كنند.
    موجودات زنده­ي غير از انسان، چيزي به نام «خود» و «ذهن» ندارند. چيزي را «شبيه واقعيّت» براي خود نمي­سازند؛ لذا اشتباه نمي­كنند. چيزي را كه نبايد بخورند نمي­خورند. اگر بايد بخورند، خب مي­خورند. وقتي كه بايد بخوابند مي­خوابند، اگر نه، نمي­خوابند. آميزششان برنامه ريزي شده و طبق غريزه­اشان است. آن­ها چيزي به نام هوس ندارند.
    ولي انسان هنگام تولّد، هيچ دانشي را با خود هم­­راه نياورده است و تنها به او ابزار كسب دانش ـ چشم و گوش و قلب (فهم) ـ داده شده است؛ تا آن­چه را كه مي­بيند و يا مي­شنود با قدرت فهم و توان تشخيصي كه دارد، مورد نقد و ارزيابي قرار دهد و پس از تميز حق از باطل، تنها حق را بپذيرد و فريب جلوه باطل را نخورد و با تلخيِ حق، خو بگيرد. تلخي حق به خاطر اين است كه: حق، مدام به انسان راستش را مي­گويد؛ ولي باطل هميشه مي­گويد: «تو راست مي­گويي!».
    براساس آن­چه گفته شد دانش انسان ـ بر خلاف ديگر موجودات ـ اكتسابي است و لذا دانشي زلال نيست. وقتي انسان درباره­ي موضوعي مي­گويد: «من مي­دانم»، «باور دارم»، «درستش اين است»، «من احساس مي­كنم كه بايد اين­طور باشد» و... همه ذهنياتي است كه ممكن است با حقيقت هماهنگ نباشد.
    ذهن انسان به گونه­اي است كه بسياري از وقت­ها به جاي تابش واقعيّت در آن، چيزي «شبيه واقعيّت» روي آن نقّاشي مي­شود.
    بيش­تر اختلافاتي كه انسان­ها با يكديگر دارند به همين سبب است؛ اختلاف در بينش­­ها، روش­­ها و دانش­­ها.
    اختلاف­ها آن قدر شديد است كه بسيار مي­شود درباره­ي موضوعي دو نظر ـ كاملاً متضّاد ـ وجود داشته باشد و هر نظر نيز پيروان زيادي را به خود اختصاص دهد. پديد­ه­اي را عدّ­ه­اي مصداق بارز عدالت بدانند و عدّ­ه­اي آن را ظلم محض ببينند.
    انسان­­هاي كامل، ذهنشان كاملاً آينه­ي واقعيّت است. لذا با هم اختلافي ندارند. همه مثل هم فكر مي­كنند. در تشخيص زيبايي و زشتي تفاوت ندارند. با مسائل مختلف، يكسان برخورد مي­كنند. آدابي را كه در زندگي فردي و اجتماعي به آن پاي­بند هستند همه يكسان است.
    احساسات انسان­­هاي كامل، مثل يكديگر است؛ زيرا چيزي كه احساسِ آن­­ها را تحريك نموده است، يك واقعيّت است؛ درست مثل امور طبيعي. مثلاً اگر به يك ليتر آب، صد درجه حرارت برسد، آب جوش مي­آيد؛ اين ديگر فرق نمي­كند در كدام كشور باشد و چه كسي آتش را روشن نموده باشد؛ در زمان قديم باشد يا آيند­ه­اي دور. واقعيّت، واقعيّت است. اگر قرار است مسئله­اي خشمي را برافروزد، اصل فروزش خشم و ميزان آن بايد يكسان باشد. اگر واقعيّتي بايد عشقي برافروزد، اصل و ميزان آن ثابت است. و همچنين ديگر عواطف.
    اگر انسان­ها در موقعيّت­­هاي مشابه داراي عواطف مختلفي هستند. به خاطر همين است كه آن­­ها ذهنشان آينه­ي تمام نماي واقعيّت نيست. بل­كه قسمتي از آن را خود ساخته­اند. «درست» و «نادرست» را خود، نام­­ نهاده­اند. «حقّ» و «باطل» را خود لباس پوشانده­اند. آفتاب و سايه را خود نقّاشي كرده­اند. تلخ و شيرين را خود تلقين نموده­اند. زشت و زيبا را خود تعريف كرده­اند.
    اختلاف انسان­ها با يكديگر، واقعيّتي تلخ است كه نشان موهوم پرستي انسان است.
    انسان هرچه بيش­تر در اين باره بيانديشد، وادار مي­شود تا كم­تر جزم­ انديش بوده و احساسات و باور­­هاي خود را بيش­تر مورد بررسي و نقد قرار دهد.
    حال سؤال اين جاست كه چرا به انسان همانند ديگر موجودات، دانش غريزي داده نشده است تا اين قدر دچار وهم نشده و نياز­­هايش را آن گونه كه هست ببيند و آن طور كه بايد در پي رفع آن­­ها برآيد؟
    پاسخ اين است كه اگر انسان نيز از دانش غريزي بهره مي­برد، ديگر چه فرقي با ديگر موجودات داشت؟! انسان همه­ي امتيازش اين است كه خود، سرنوشتش را بسازد! و سرنوشت انسان چيزي جز مجموعه «دانش­ها، بينش­ها و روش­ها»يي كه كسب كرده­است نيست[2].
    و همين سرنوشت، ابديّت انسان را رقم مي­زند. يعني پس از مرگ، چيزي كه انسان را عذاب مي­دهد وهم­­­هايي است كه واقعيّت مي­انگاشته، سايه­­­هايي است كه آفتاب مي­پنداشته، خلأ­­هايي است كه پُر مي­ديده و تاريكي­­­هايي است كه نورشان مي­دانسته و لذا جذب باطل مي­شده است و از آن طرف واقعيّات را وهم مي­ديده و از حق روي بر مي­تافته است.
    اين جذب و دفعِ تأسّف­بار، ـ جذب باطل و دفع حقيقت ـ انسان را دچار آن­چنان حسرتي مي­كند كه دردش را تا آن سوي ابديّت با خود هم­راه خواهد داشت.
    خصوصيّات منفي كه قرآن براي انسان مي­شمارد اختصاص به «انسان وهمي» دارد نه «انسان واقعي». هرچه انسان با واقعيّت در ارتباط باشد كم­تر وهمي بوده و از زشتي انسان­­هاي رشد نيافته دورتر مي­شود.
    همه­ي حكيمان و عالمان و مصلحان و ناصحان و واعظان و آموزگاران، در پي اين هستند كه انسان را بيدار كنند تا رؤيايش را حقيقت نبيند و دنيايش را خود نسازد و واقعيّات را وادار نكند تا برگِرد خواست او بگردند.
    واقعيّت چيزي است كه از قبل بوده و انسان بايد آن را بيابد و بعد خواسته­­­هايش را با آن هماهنگ نمايد.
    همه­ي آزمون انسان در اين عمر كوتاهش اين است كه چه­گونه به حقيقت مي­رسد. مهم­ترين سؤال بشريّت اين است كه «حقيقت چيست؟».
    به راستي حقيقت چيست؟ و از اين ميان حقيقت عشق چيست؟
    آيا با من هم­­راه خواهي شد تا اين حقيقت را كشف كنيم؟
    قلم اين نوشتار اگر خسته­ات كرد، از هم­­راهي باز نمان! تلاشم را نموده­ام تا خسته نشوي، تو هم تلاشت را بكن تا كتاب را يك نفس بخواني!

    [1] مي­توانيد به آيات زير مراجعه كن: إسراء: 67، كهف: 54، معارج: 19 ـ 21، إبراهيم: 34، هود: 9، أنبياء: 37، قيامت: 5، علق: 6 و 7، فجر: 15 و 16

    [2] در آغاز آفرينش نيز ملائكه تنها زماني تفوّق آدم را بر خود قبول كردند و سجده تعظيم در مقابلش نمودند كه باور كردند انسان چقدر مي­تواند بياموزد! و بر اساس آموزه­هايش، بينش و نگاه صحيح به پديده­­هاي پيرامونش داشته باشد و با اين بينش به­ترين روش­ها را براي انجام كارها و رسيدن به خواسته­­هايش برگزيند.

ادامه نوشته

سوال: هدف خلقت؟ ایا حدیث کساء مخالف قرآن است؟


با عرض سلام و احترام؛
سوالی برایم پیش آمده و آن اینکه مگر قرآن کریم هدف خلقت را عبودیت و معرفت ندانسته است؟(ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون/و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم/و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین/الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن... لتعلموا...) پس چرا در حدیث کساء به نقل از خدا گفته می شود که من خلقت را بخاطر اهل بیت و بخاطر محبت اهل بیت آفریدم؟ (انی ما خلقت سماء مبنیة و لا ارضا مدحیة ولا... الا لاجلکم و محبتکم).آیا این سخن مخالف قرآن نیست؟
لطفا توضیح قانع کننده و مستدل فقط در رابطه با سوال من بدهید.نیایید هدف خلقت را از دید قرآن برای من بگویید! همه اینها را بلدم.لطفا فقط به سوال من جواب دهید!


خاطره زیبای بی‌حجاب می‌مونم تا چشمات در بیاد!




این خاطره که میخوام بگم مربوط به اون زمانیه که گشتای بسیج به راه بود و همه چی خوب …


یک بزرگواری فرمانده یه تیم بود؛ جانباز بود و آزاده یه چشم نداشت یعنی دشمن از جا درش آورده بود.


خلاصه داستان از اونجایی شروع میشه که این فرمانده ما به یک دختر خانوم بی حجاب با کمال آرامش و احترام میگه دخترم حجابت رو درست کن.


دختره هم در کمال پر رویی و بی حیایی میگه: درست نمیکنم تا چشت درآد .


حاجی ما هم در جواب میگه : چشمم در بیاد حجابتو درست میکنی ؟


اونم میگه: آره


حاجی ما هم چشم مصنوعیش رو در میاره میگذاره کف دست دختر!


دختره هم انگار عزرائیل دیده باشه جیغ میزنه و الفرار …


جماعت که معرکه دختر رو میدیدند از خنده مردن…


خلاصه بسیجی برای برقراری حیا تو جامعه حاضره چشماشم دربیاره…

تفسیر قرآن در یک دقیقه/ اعتراف كافران در قیامت


در آیات 9 تا 11 سوره ملك، به سه اعتراف كافران در قیامت اشاره شده است:
الف) اعتراف به آمدن انبیا و تكذیب آنان. «بلى قد جاءنا نذیر فكذّبنا»
ب) اعتراف به عدم تعقل و استماع سخن حق. «لو كنّا نسمع او نعقل»
ج) اعتراف به ارتكاب گناه. «فاعترفوا بذنبهم»

ماشاالله روحیه ...

ماشاالله روحیه ...





به این میگن مبارز ...

افسوس بر ما که قدر نمیدانیم....


افسوس بر ما که قدر نمیدانیم....







"دست ها" و "پاهایتان" را روی مین جا گذاشتین تا امروز کسی دستانش را روی ثروت و حق این ملت جا نگذارد...اما افسوس بر ما که قدر نمیدانیم...افسوس...!!

لبیک

  در پاسخ به ندای هل من ناصر ! امام زمانم دل نوشته ای نوشتم که تنها گوشه ای از دل سنگینم را سبک کنم.

و دلیل اصلی حس این موضوع با تمام وجودم بود.

صدایی که می شنوم و میدانم که خیال نیست اما من .......

قبل از روز عاشورا به سفارش پدرم به دنبال دلیل سرخی  پرچمی که بر روی گنبد امام حسین (ع) است و حتی در زمان محرم نیز به همین رنگ باقی می ماند می گشتم.

دلایل زیادی یافتم  از جمله اینکه حسین خون خداست و اینکه ثارالله است و...

اما دلیل پدر از مطرح کردن این سوال چیز دیگری بود.

خلاصه اینکه با تحقیقاتی که انجام دادم به یک رسم در قبایل عرب برخوردم که اگر کسی به ناحق کشته شود تا زمانی که قاتل او مجازات نشود پرچم سرخی بر روی مزار او برافراشته می ماند.

از آن روز است که اطرافیان و حرکات و رفتار همه برایم سوال برانگیز است، به این می اندیشم که خون امام حسین(ع)  را ریختند بدون لحظه ای درنگ و کسی آن روز نبود که به نوای هل من ناصر ... او لبیک گوید، اما روز بعد از حادثه همه پشیمان شدند و دنبال قاتل حسین می گردند.حال سوال این است که زخم های دل  امام زمان را چه کسی بر دلش نهاده جز ما. روز عاشورا تجربه ای بود که باید از آن درس ها می گرفتیم تا امروز امام ما منتظر 313 تن نباشد.

امروز چرا باز نوای لبیک به گوش نمی رسد؟!

آن روز او را کشتند که از رسیدن به اهدافی که داشت او را بازدارند. چرا صدای امام زمانمان را نمیشنویم.

کوفیان به امام زمانشان نامه دادند و سپس او را کشتند .

ما حتی نتوانستیم که به امام زمانمان نامه ای دهیم و از وی دعوت بگیریم

وای بر ما.

وای بر ما.

دشمن با ماهواره و برنامه هایی که در شبکه های مجازی برای جوانان و نوجوانان ما تدارک دیده گوشها را کر و چشمها را کور کرده .

تا دیگر کسی نه نیازی به امام زمانش احساس کند و نه نوای هل من ناصر او را بشنود.

شما هم حس کرده اید که با آمدن محرم همه چیز عوض می شود (البته تنها برای 10 روز)

ظهر عاشورا خیمه ها که سوخت. دلها که کباب شد.همه شیون می کنند و آه از دل برمی آورند و بعد همه میروند و وداع میکنند با امام حسین(ع) تا محرمی دیگر.

شاید بدبینانه ترین حالت ممکن را گفته باشم.

اما امسال من صدای هل من ناصر را با تمام وجود درک کرده و با گوشهایم شنیدم.

روز عاشورا دخترانی را دیدم که هر روز هزار بار حسین زمانشان را سر میبریدند.

و پسرهایی که سیلی به زهرا های تاریخ می زدند.

در آن بین دیدم کسانی را که می شنیدند نوای امام زمانشان را و از صدای بلندی که کسی آن را نمیشنید پریشان بودند.

نه اینکه بخواهم سیاه نمایی کنم. نه. اما آن ظهر عاشورا را من خوب درک کردم و هنوز هم هر وقت به خیابانهای شلوغ شهر قدم میگذارم همان حس در من زنده میشودو با خودم بیشتر می اندیشم.

البته من قادر به تغییر همه نیستم اما به این می اندیشم که چطور خودم را حفظ کنم؟!!!

تنها راه ممکن حفظ حجاب چشم و تنم است .

جز این راهی ندارم.

راهی که به تاسی از زینب کبری (س) باید در پیش بگیرم.

مادرم همیشه می گوید: حجاب راه را بر  دشمن خواهد بست. عظمت حجاب را باید درک کرد تا مانند زینب آزاده شد و از اسارت رهایی یافت.

دختران و پسران شهر من همه آگاهند و با ایمان اما دشمن با همه ی ما سر ستیز دارد و کمر بر نابودی ما بسته است.


آرزویی ندارم جز حفظ دین  و حجاب و لبیک به نوای هل من ناصر حسین زمانم.


گزارشی سیاه به مناسبت صد روزه شدن دولت روبانهای بنفش/فرزاد شیرزاد

آقای روحانی امروز جوک محافل عمومی شده که منتسبان دولت تدبیر و امید «کلید» را گم کرده‌اند و «جارو» را بدست گرفته‌اند.

یادداشت/

روحانی رئیس‌جمهوری‌ که با استناد به منابع آگاه خارجی نیوتنی از فیلتر شورای نگهبان گذشت و با رأی حداقل و نیوتنی که حاصل ضعیف بودن رقبای انتخاباتی و ناهماهنگی بین آنها که از طیف مقابل بودند به این کرسی رسید. و امروز به مناسبت صد روزه شدن عمر دولتش گزارش داد در این گزارش که مجری‌هایی نه چندان مشهور که ضعف اجرای آنان سوژه خنده برنامه‌ ظنز خنده‌بازار هم شده با سوالاتی گزینشی با روحانی مصاحبه کردند که بیشتر کلی‌گویی بود و ریل‌گزاری برای جواب روحانی به آن سؤالات. روحانی پس از رسیدن به مسند ریاست‌جمهوری تا به امروز علی‌رغم رهنمودهای مقام عظمای ولایت به استعداد داخل اکتفا نکرده بلکه همه توان دولتش را صرف سیاست خارجی، خاصه برای توافق با استکبار جهانی بر سر مسأله هسته‌ای کشور که یک مسأله عادی بود کرده که بتواند از آن برای گزارش خود به ملت استفاده کند، هر چند باید گفت در مذاکرات آنچه داده‌ایم و آنچه گرفته‌ایم مهم است نه صرفاً مذاکره و نشست، و سپس با سیاسی‌کاری روی آن مانور موفقیت دادند.

روحانی رئیس‌جمهوری که علی‌رغم شعور سیاسی یک سیاست‌مدار که نباید فقط ضعفها را ببیند و معایب را بزرگ کند و نداشته‌ها را جار زند کلیدش را زمین گذاشته و بلندگو و جارو بدست گرفته و در بلندگوی خود دائماً می‌گوید، نیست، نداریم، خالی است و بجای تقویت روحیه مردم، بدون اندیشه هر جملاتی را بر زبان جاری می‌کند و دار می‌زند و برخلاف نظر مسئولان مربوطه در بحث بودجه آمار منفی می‌دهد و در حقیقت این عمل ناشایست بازی در زمین دشمن است مگر جز این است که نباید دشمن را از اصرار جبهه خودی آگاه کرد و از سویی دیگر با عزل و نصب‌های فراوان جارو بدست گرفته و هر کسی را که در زمین او نبودند از میدان خارج کرد.
دولت یازدهم با کابینه‌ای پیر و مسن از دو دولت سازندگی و اصلاحات با شعار تدبیر و امید روی کار آمد و آنچه که تا به حال از عملکرد و اظهار نظرهای آنان می‌توان گرفت، نادیده گرفتن زحمات و کارهای دولت نهم و دهم و تخریب آن است. سیاه‌نمایی و تشویش اذهان عمومی، تزریق دلواپسی، نگرانی و ایجاد فضای مبهم در جامعه نتیجه گفتار و کردار دولت روحانی بوده که دقیقاً‌ برخلاف شعار انتخاباتی ایشان می‌باشد و این اعمال مصداق بارز بی‌تدبیری و منشأ یأس و ناامیدی می‌باشد.
مسکن مهر را زیر سوال می‌برد، صندوق ذخیره‌ را خالی می‌بیند، یارانه‌ها را ناصحیح می‌پندارد، تورم را حاصل وجود مسکن مهر می‌پندارد و خود را داعیه‌دار گشایش روابط خارجی می‌داند و می‌گوید چند بار با مسئولان چین و روسیه دیدار کرده، باید گفت: ای مدبر بانی امید این سیاه‌نمایی‌ها به چه قیمتی؟! آقای روحانی شاید در واگذاری مسکن مهر مشکلاتی وجود داشت اما اصل کار عالی بود، خانه‌دار شدن بخشی از اقشار کم‌درآمد جامعه، اشتغال‌زایی در بخش مسکن مهر از جمله محاسن آشکار آن است.
آقای روحانی صندوق ذخیره ارزی که شما از آن بعنوان صندوق خالی در محافل سخن می‌گویید به سه آمار متفاوت ۵۵ هزار میلیارد دلاری، ۳۸ هزار میلیارد دلار و … از سوی دولت شما و کارشناسان موجودی آن اعلام شده !!!
یارانه‌ای که شما آن را ناصحیح می‌دانید، اگر هدفمندی صورت نمی‌گرفت همان ماههای اول تحریم‌ها، مملکت را فلج کرده بود، آیا غیر از این است که بنزین و انرژی از اهم سبد کالای مصرفی یک کشور است؟ پس اگر هدفمندی صورت نمی‌گرفت و مصرف کاهش پیدا نمی‌کرد الان وضعیت این چنینی آرام نبود که شمار مانور بدهید!!!‌
رئیس محترم دولت به اصطلاح تدبیر و امید باید بدانید که کالایی کردن یارانه‌ها بجای پرداخت یارانه نقدی به ملت یک اشتباه بزرگ است و مردم را به صف بردن برای روغن و پنیر در سال ۲۰۱۴ شایسته ملت ایران نیست و از سوی دیگر با انحصاری شدن توزیع آن سبدهای کالایه از سوی عده‌ای خاص باعث رانت‌خواری و بنجل انداختن به مردم می‌شود!‌
استقراضی که شما مبلغ آن را ۱۳۴ هزار میلیارد تومان علاوه بر ۴۳ هزار میلیارد در بخش مسکن مهر از پایه پولی ۱۰۰ هزار میلیارد تومان کشور می‌دانید علی‌رغم تناقض اعداد اعلامی شما باید دید در کجا و برای چه مصرف شده؟ آیا کاهش تولید گندم که بدلیل خشک‌سالی و تغییر کاربری برای اراضی و رشد ویژه‌خواری در موضوع زمین‌خواری می‌باشد باز مقصرش دولت دهم بوده؟
شما رشد واردات گندم در دولت دهم را در مقایسه با سال‌های گذشته زیاد دانستید. آیا شما بالا رفتن رشد جمعیتی و رسیدن آن از حدود ۶۰ میلیون نفر به بیش از ۷۶ میلیون نفر را نمی‌دانید؟!
شما با تلخ‌خند از رشد ارزی واردات در دولت دهم نسبت به سال ۷۳ یاد می‌کنید آیا نمی‌دانید قیمت دلار که با پایه پولی معاملات هست در سال ۷۳ تا ۹۲ چند برابر شده؟ شما با لبخند از گسترش روابط خارجی می‌گویید و به دیدارهایی که با روسای چین و روسیه داشته‌اید افتخار می‌کنید و از آن‌ها به عنوان دیدار با سران دو قدرت جهانی یاد می‌کنید اما فراموش کردید همان طیفی که الان در دولت شما وزیر و معاون شده‌اند دولت گذشته را بعلت ارتباط با چین و روسیه به باد ناسزا می‌گرفتند و حتی در فتنه ۸۸ شعار مرگ بر روسیه گفتند و چین را عامل بی رونقی بازار داخل می‌دانستند؟
شما از روزی که رئیس دولت شدید بجز امید و تدبیر حرف تازه‌ای برای گفتن نداشته‌اید و فقط بر علیه اقدامات و خدمات دولت گذشته سخن گفته‌اید. شما می‌گویید من هر روزه از مدیران مربوطه بحث تورم را جویا می‌شوم، چرا به بازار نمی‌روید و قیمتها را نمی‌پرسید؟ شما باید بدانید رکود بازار به معنای مثبتی در اقتصاد نیست بلکه حاکی از ابهام و بی‌اعتمادی بازار از آینده اقتصادی کشور است!!
آن ممنوع‌القلمی که شما با افتخار و لبخند می‌گویید ما او را صریح‌القلم می‌‌دانیم همانان هستند که واقعه غدیر و ولایت را زیر سوال بردند و بعد به حضرت فاطمه زهرا(س) اهانت کرد! آقای روحانی شما که خود یک روحانی معمم هستید، شما دیگر چرا؟ در حقیقت شما نان لبانتان را می‌خورید و احترام به عمامه و لباستان است وگرنه …
شما از رکود منفی سال ۹۱ سخن می‌گویید آیا اخبار اسفندماه ۹۰ را فراموش کردید که عده‌ای از سرمایه‌داران و بنکداران مصاحبه کردند که برای چند ماه آینده در ایران قحطی خواهد آمد و سپس بعلت مواجه شدن با افکار عمومی در مصاحبه‌ای دیگر آنرا تکذیب کردند و بعد دقیقاً بازار پس از چند ماه اینچنین ناامن شد؟ شما که سابقه دبیری شورای عالی امنیت ملی دارید باید به مسائل احاطه داشته باشید!
آقای روحانی شما طوری حرف می‌زنید که مقاومت و عزت دولت قبلی در برابر زیاده‌خواهی‌ غرب را به مسخره گرفتید آیا اگر شما و امثال شما در برابر مسائل ملی، حزبی و سیاسی کار نمی‌کردید و دست به دست هم می‌دادید آیا غرب جرأت رفتار گستاخانه با ملت ایران و وضع این تحریم‌ها را داشت؟!
آقای روحانی شما گفتید بالاترین فروش نفت در دولت گذشته بوده از طرفی دیگر اعلام می‌کنید که یکی از نتایج توافق مذاکرات هسته‌ای آزاد کردن پول نفتی است که در هند، کره و کشورهای غربی بلوکه شده آیا شما نمی‌دانید نفتی که فروخته شده و پولی که دریافت نشده چه سودی می‌تواند برای کشور داشته باشد؟
آقای روحانی این همه تناقض‌گویی شما برای چیست؟ شما قصد بیان اقدامات صورت گرفته دولت خود را دارید یا تخریب دولت گذشته را؟ مگر شما از وضعیت کشور آگاه نبودید که پای در عرصه انتخابات گذاشتید یا اینکه ناآگانه و از روی اجبار دوستانتان آمدید که حالا این چنین فرافکنی می‌کنید؟
آقای روحانی شما دارید خدمات دولتی را زیر سوال می‌برید که رهبر معظم انقلاب بارها آن کارهای انجام شده را مطلوب و ارزشمند قلمداد فرمودند و موافق آن اقدامات جهادی بودند. شما باید بدانید آن حجمه‌ای که بر علیه دولت گذشته بود اگر بر علیه شما صورت گیرد سه ماه دوام نمی‌آورید و لقای حکومت را به عطایش می‌بخشید.
آقای روحانی شما گفتید دولت شما نیازمند همکاری همه مردم است اما چرا در تغییر و عزل و نصب مدیران که قطعاً از فرهیختگان هم هستند اینچنین شتابان و با این همه وسعت عمل می‌کنید و هر کس با شما نیست بر شماست و آنها را جارو می‌کنید.
شما همه افتخار خود را معطوف به مذاکرات و بحث انرژی هسته‌ای می‌دانید که باید گفت فعلاً زود است در این مورد قضاوت کرد و آنچه در حقیقت غرب را به مذاکره با ایران واداشت لطف خدا، درایت حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب، مقاومت ملت خون پاک شهدا بویژه شهدای هسته‌ای و زحمات فرزندان دانشمند این ملت و اهتمام دولت نهم و دهم بود که به اعتراف وزیر خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۳ که ما تحریم نبودیم ایران چهارصد سانتریفیوژ داشت که به لطف دوستان شما فعالیت هسته‌ای را داوطلبانه تعلیق کردند در آن دوران که شما دبیر عالی شواری امنیت ملی بودند مذاکره کننده ارشد هسته‌ای ما جاسوس از آب درآمد که آنهم از برکت و نقاط قوت وجود شما در مسند دبیری شورای عالی امینت بود. اما پس از روی کار آمدن دولت نهم و وضع تحریم‌های سنگین و فلج کننده دولت احمدی‌نژاد تعداد سانتریفیوژها را به ۱۹۰۰۰ رساند و این دستاورد دولت احمدی‌نژاد بود که دست شما را برای مذاکره پر کرد نه اقتدار شما.
آمریکا و غرب مجبور به مذاکره با ما بوده، شده و هستند و اگر می‌توانستند غیر از مذاکره راه‌حلی دیگر وجود دارد حتماً امتحان می‌کردند و با ملت ایران تعارف نداشتند، همچنان که تابحال از هر حربه‌ای بر علیه ملت‌ها استفاده کردند توافقی که شما به آن می‌نازید و اذعان دارید در آن غنی‌سازی در ایران به رسمیت شناخته شده از بعد از اتمام زمان مذاکرات تا امروز که سه روز نمی‌گذرد بیش از چندین بار آمریکا آنرا نفی کرده و می‌گوید در این توافق هیچ حقی برای غنی‌سازی ایران در نظر گرفته نشده، نظر شما چیست آقای روحانی؟
آقای رئیس‌جمهور شما با شعار دولت اعتدال روی کار آمدید اما کدام اعتدال؟ شما از همان روز اول بد شروع کردید. آقای روحانی شما در مراسم آغازین بدست گرفتن دولت از معرفی اسلام با چهره رحمانی یاد کردید مگر غیر از این می‌باشد؟ آیا اسلام ناب محمدی(ص) که حکومت جمهوری اسلامی بر آن استوار است مگر غیر از این است؟ آقای روحانی اعتدال دولا دولا راه رفتن بین حق و باطل نیست. اعتدال پرهیز از افراط و تفریط است و این در دولت شما دیده نمی‌شود. شما کمبودها را زیاد و فعالیتهای صورت گرفته را کم جلوه می‌دهید و این عین افراط و تفریط و ترویج دروغگویی و باعث بی‌اعتمادی در کشور شده.
آقای روحانی امروز جوک محافل عمومی شده که منتسبان دولت تدبیر و امید «کلید» را گم کرده‌اند و «جارو» را بدست گرفته‌اند. آقای روحانی اگر امروز همه در برابر فعل و انفعالات دولت شما ساکتند به تبعیت از فرامین حضرت آقا امام خامنه‌ای ولی امر مسلمین مبنی بر کمک‌ همگان به شما و دولت شما می‌باشد نه بازده کاری شما.
اما باید گفت مصاحبه شما در شب سه‌شنبه ۵/۹/۹۲ گزارش عملکرد خودتان نبود بلکه گزارشی سیاه بود از دولت بنفش شما بر علیه دولتی که عمرش تمام شده و الان جزو عامه مردم است. چند سال بعد خود را دریاب.

فرزاد شیرزاد/

از عشق چی میدونی سوال هفتم ...


سؤال هفتم: نشانه­­ هاي حضور عشق چيست؟
عشق چون ماهيّتي تدريجي دارد نشانه­­هاي آن نيز به آرامي به وجود مي­آيند. بر اين اساس آناني كه از موهبت عشق حقيقي برخوردار مي­شوند به مرور متوجّه اين مائده آسماني مي­شوند و آناني نيز كه دچار عشق مجازي مي­گردند در ابتدا نام حالت خويش را صِرف يك محبّت عادي و علاقه­اي طبيعي مي­گذارند و زماني باورشان مي­آيد كه عاشق شده­اند كه ديگر كار از كار گذشته و آن­ها مبتلا گشته­اند.
بسياري از نشانه­­هاي عشق، مشترك بين عشق حقيقي و مجازي است و به خاطر همين اشتراك است كه بعضي نام بيماري، بر عشق مجازي نگذاشته و از آن با تقديس نام مي­برند.
نشانه­­هاي عشق حقيقي و مجازي
اندوه
اندوه از خصوصيّات عمده عشق است كه شامل عشق حقيقي و مجازي مي­شود.
اين­ اندوه با وصال هم پايان نمي­پذيرد. زيرا عشق وحدت دو روح است، دو روحي كه با عشق .......

متن کامل پاسخ در ادامه ی مطلب موجود است.

ادامه نوشته

وای از دل زینب

جگرم با این شعر سوخت:

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دست های بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست دست خودت را تکان مده
دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود ...

" شبث بن ربعى " ، شخصیتی رنگارنگ !!

" شبث بن ربعى " ، شخصیتی رنگارنگ !!
مسلمان شد..
سپس از قیام کنندگان علیه عثمان شد
سپس از یاران علی (ع) شد
سپس از خوارج شد
سپس توبه کرد
سپس در کربلا جزء سپاه یزید بود
سپس بین یزید و امام حسین (ع) دو دل بود
سپس با مختار به خونخواهی حسین (ع) پرداخت
سپس رئیس شهربانى کوفه شد
سپس در کشتن مختار شرکت کرد
نهایتاً در حدود سال ۸۰ هجرى مُرد..
.
(خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند !!)
.
منبع: 
الخصال، محمد بن علی بن بابویه، ترجمۀ احمد فهری زنجانی،
انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، ج۱، ص۳۳۳

به مناسبت ۱۳ آبان/ذکاوت ملت ایران ستودنی است

یادداشت/
سیزده  آبان سال های۴۳ ،۵۷ و ۵۸ سه واقعه ی تاریخ مظلومیت ملت ایران است، مظلومیتی که آمریکای جنایت کار بانی و طراح آنان بوده است. سال  ۴۳ تبعید مظلومانه ی امام (ره) به ترکیه و متعاقب ان به عراق و به ظاهر دور نمودن آن مرد الهی از ملت ایران اسلامی که ۱۵ سال طول کشید، چه بسا اگر امام عزیز تبعید نمی شدند ۱۵ سال زود تر سایه ی شوم رژیم منحوس و سفاک پهلوی از سر ملت ایران کوتاه می گردید، ۱۳ آبان سال۵۷ هنگامی که دانش آموزان انقلابی در دانشگاه تهران جهت شرکت در راهپیمائی تجمع نموده بودند ناجوانمردانه توسط عمال شاه خائن در خون خود غلطیدند و به شهادت رسیدند و نهایتا در ۱۳ آبان ماه سال ۵۸ که انقلاب اسلامی ایران بعد از سالها رنج علما و در راس آن امام عزیز و خون شهدا به پیروزی رسید. امریکا سفارتخانه ی(بخوانید لانه ی جاسوسی) خود را در تهران به مرکز توطئه بر علیه نظام نوپای ایران اسلامی تبدیل نمود. درحقیقت سفارت امریکا نه فقط محلی برای جاسوسی از نظام مقدس جمهوری اسلامی بود بلکه ان را به ستاد عملیات خرابکارانه و نهایتا براندازانه مبدل نموده بود،که اسناد به دست آمده توسط دانشجویان پیرو خط امام از سفارت(لانه ی جاسوسی) حکایت ازبرنامه های خطر ناک فراوان بر علیه رهبری و انقلاب اسلامی داشت. تسخیر لانه ی جاسوسی امریکا و دستگیری جاسوسان توسط دانشجویان پیرو خط امام به نمایندگی از ملت عزیز و انقلابی ایران اسلامی عمق توطئه دشمن را مشخص نمود و چه خطرهائی که می توانست انقلاب را از پای در آورد از کشور امام زمان (عج) دور نمود. باید به چنین ملتی درود و صلوات فرستاد که ۳۳ سال پیش هیمنه ی پوشالی امریکا را در هم شکست و اروپایی های به ظاهر متجدد و پیشرفته بعد از حداقل نیم قرن حالا جرئت نموده اند که اظهار نمایند امریکا در سطح وسیعی از آنان جاسوسی نموده است،لذا جرئت و جسارت برخورد با امریکارا ندارند. شاهکار دانشجویان پیرو خط امام در آن زمان که دولت در دست محافظه کاران منحرف و وابسطه بود و به شدت با آن عمل انقلابی مخالفت می ورزیدند و همین موضوع باعث گردید دولت موقت مجبور به استعفا شود، آنان را از رسالت انقلابی منصرف ننمود و با حمایت و هدایت امام عظیم الشان و پشتیبانی ملت این افتخار را در تاریخ ایران بلکه جهان ثبت نمودند. تسخیر لانه جاسوسی امریکا آن قدر مهم بود که امام (ره) آن را انقلاب دوم نامیدند و باگذشت ۳۳ سال از آن واقعه ملت شریف ایران به علت دشمنی و خصومت امریکا، شعار مرگ بر امریکایشان طنین افکن می باشد و تا تسلیم و عقب نشینی امریکا ادامه دارد.

مرگ برامریکا

خدا رحم سحری

پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب


باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب

ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم

باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب

هر کسی در پی دلدار خودش می گردد

باز آواره دور از وطنم کرد ارباب

من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم

از سر لطف اُویس قَرَنم کرد ارباب

من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟

یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب

خواب آن شب اثر سینه زدن هایم بود

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

من به عالم ندهم لذت مردن را با...

...فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب

با عرض پوزش از محضر امام زمان. ...


السلام علی الرضیع الصغیر

لب تو حداقل سیر بود بهتر بود

به جای خون اگر شیر بود بهتر بود

تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده

به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود.....

مادر هر کار کند بچه‌ها یاد می‌گیرند...

مادر هر کار کند بچه‌ها یاد می‌گیرند...
مثلا اگر شهید بشود...

یا فاطمة الزهرا

پوستر نوشت:  جدایی ملت از شهدا

رهبری ایران....

وقتی در مملکتی رهبر درست و حسابی نباشد . خب وضعیت میشه مصر ...
وقتی در جامعه ی شیعی رهبری مدیر و مدبر نباشد میشود عراق ...
وقتی در کشوری شیعه فرمانده ی استواری نداشته باشد میشود پاکستان ...
وقتی در کشوری اتحاد شیعه و سنی توسط رهبران نباشد میشود وضیعت افغانستان ...
وقتی در کشوری به ظاهر مسلمان رهبر و رئیس آن مملکت خود فروخته به شرق و غرب باشد میشود ترکیه ...
اما وقتی در کشوری شیعه رهبر باج به زمین و زمان نه فقط به شرق و غرب ندهد و تحت فرمان حجت بن الحسن(عج) باشد با همه ی فشارها : مبارزه با طاغوت , جنگ 8 ساله , 30 و اندی تحریم سیاسی و اقتصادی , انواع فتنه ها نه فقط در سال 88 , داخلی و خارجی , فضایی برای تجلی پیدا کردن فتنه ی دشمن به وجود نمی آید . خب اون وقت میشود ایران ... جمهوری اسلامی ایران ...
.

دولت اعتدال یعنی................


دولت اعتدال یعنی :
کابینه همه مرد باشند
یعنی اکثرا اصلاح طلب باشند(جز ی نفر)
یعنی همه بالای 40 سال باشن
دولت اعتدال به من و تو جوان ربطی نداره
دولت اعتدال به بانوان ربط نداره
دولت اعتدال فقط به هاشمی و خاندانش ربط دارد ...

به قول اون خبرنگاره اگه این اعتداله ، ما همون افراط رو میخوایم

مهمترین محورهای برنامه های روحانی برای دولت یازدهم


با توجه به پایان یافتن یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب حسن روحانی با کسب ۱۸ میلیون

و ۶۱۳ هزار و ۳۲۹ رای درمرحله اول انتخابات به بررسی مهمترین محورهای برنامه های ایشان می پردازیم.

مهمترین محورهای برنامه های حسن روحانی در حوزه های مختلف برگرفته از سایت شخصی ایشان به شرح زیر است.


ادامه نوشته

جغرافیای آقایان!!



آقایان در سن ۱۴ تا ۱۸ سالگی مانند کشور کره شمالی هستند : قدرتی ندارند ولی ادعای قدرت و سرکشی می کنند !

در سن ۱۸ تا ۲۰ سالگى، ; مثل هندوستان هستند : برای زندگی کردن ۴ راه پیش روی خود میبینند یا کنکور یا سربازی یا بیشتر مواقع عاشق میشوند و یا پایان زندگی و مرگ …!

در سن ۲۰ تا ۲۷ سالگى، مانند کانادا هستند : بسیار خون گرم و مهربان و در اوج جوانی، زیبا و دلربا، برای هر دختری خیلی زود ویزای پذیرش صادر می کنند! در این دوران در تمام مدت ازطرف جنس مخالف زیر نظر هستند و برایشان دامهای زیادی گسترانده شده است…!!!

بین سن ۲۷ تا ۳۲ سالگى، مانند ترکیه هستند: بدین معنا که در دام گرفتار شده اند و فقط به حرف رئیس بزرگ که همان خانومشان باشد گوش میدهند… پر از عشق

در سن ۳۲ تا ۴۰ سالگى، مثل ژاپن هستند : کاملا کاری شده اند ، آینده روشن را در فعالیت شبانه روزی میبینند …!

بین ۴۰ تا ۵۰ سالگى، مانند روسیه هستند : بسیار پهناور، آرام و بسیار قدرتمند در جامعه و به عنوان راهنما و حلال مشکلات شناخته می شوند …

در سن ۵۰ تا ۶۵ سالگى، مانند کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق : با گذشته درخشان و بدون آینده …!

بعد از ۶۵ سالگى تا پایان عمر مبارکشان، شبیه عربستان هستند : همگان فقط به خاطر مال و ثروتشان به آنها احترام می گذارند !!!

  منبع : وبلاگ شنوایی شناسی

انواع انسان (طنز)


 
سلام

شاید شما هم این لطیفه رو شنیده باشید که میگه : بچه ما فقیر فقرا یا پسره یا دختر
در این حالت در آن واحد شما از خودت میپرسی ، مگه حالت سومی هم وجود داره ؟ و وقتی جوابی براش پیدا نمیکنی به ناچار میخندی
خوب ، پیدا نکردن جواب از اونجایی ناشی میشه که کسی به شما حالت سوم رو نگفته
در این مطلب سعی دارم تا به صورت علمی و تحقیقا نه تنها به شما نوع سوم را معرفی کنیم بلکه یه نوع چهارم را نیز بشناسانم

اگر ما انسان رو با احساس وظیفه تعریف کنیم سه نوع انسان وجود داره :
1 - مرد : که این نوع انسان پس از احساس وظیفه سریعا اقدام به پرکردن دفترچه خدمت سربازی کرده و به مناطق عملیاتی اعزام می شود
2 - زن : که این قبیل بشر پس از احساس وظیفه سریعا مادر را که از قوی ترین بنگاه های خبر پراکنیست باخبره کرده تا در اسرع وقت متعهل شده وظیفه خطیر و پر ارزش مادری را بجا آورد
3 - اما نوع سوم که نوع نادر اما در چشمیست ، سیاستمدار نام دارد : این نوع از انسان هر چهار سال یکبار احساس وظیفه کرده ، کاندید انتخابات ریاست جمهوری می شود ، البته نوعی سیاست مدار هم وجود دارد که نامزد نشود که طبق تعریف در دو رده بالا جانمایی میشود .
4 - اما نوع چهارمی نیز وجود دارد که دانشمنداد زیست شناسی به لحاظ شباهت بسیار زیاد به انسان آن را در شبه رده چهارم قرار داده اند به نام ، بی عار : این نوع بشر در مجموع احساس وظیفه نکرده و در تمام طول حیات خویش به مانند انگلی از دسترنج دیگران سو استفاده می کند و تنها ، منبع تغذیه وی عوض می شود گاهی پدر ، گاهی ماد ، گاهی برادر یا خواهر و .. ، نوعی از این گونه پیدا شده که از دولت نیز استفاده می کنند که البته بسیار نادر اند ، در مواردی دیده شده که این نوع از بشر احساس وظیفه کرده در پی یافتن شغل می افتند که البته مانند تبی زود گذر و توهمی مجازی از بین می رود و سریعا به حالت طبیعی باز خواهد گشت.

انواع نگاه ها در رابطه با طبقه بندی بالا :
نگاه خوش بین : که طبقه بندی بالا را تایید کرده اما انواع سوم و چهارم رو کمیاب تر از نظر محقق میداند و حتی نوع چهارم را با در نظر گرفتن اینکه رو به انقراض است رسما برگی از تاریخ می خواند
نگاه واقع بین : که خودمم
نگاه بدبین : نه تنها به تایید نظریه بنده پرداخته ، بلکه نوع اول را رو به انقراض دانسته و از مسئولان کمال همکاری را در احیای این گونه دارد ، همچنین نوع دوم را در معرض خطر دیده و توجه مسئولین را به این گونه خواستار است ، با این حال نرخ رشد نوع سوم را به دلیل نبود دشمن طبیعی (آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند) رو به افزایش دیده و نگرانی خود را ابراز کردند و نوع چهارم را گونه غالب جمعیت میداند و همتی ملی و عظمی قوی در کاهش به هر نحو این گونه می طلبد زیرا عواقب آن تاثیر سو و باعث کاهش بهره وری میشود

بسته پیشنهادی 4+1
1 - گروه اول به تربیت فرزندان خود در دو رده اول همت کنند ، اگر برش و نفوذ کافی دارند در مورد فرزندان دیگران هم همت کنند
2 - گروه دوم به افزایش حس مسئولیت و وظیفه بپردازند (فرزند بیشتر جامعه بهتر) و در تربیت فرزندان وظیفه شناس کوشا باشند
3 - نوع سوم کمتر احساس وظیفه کرده و یا در هنگامی که این احساس به آنها دست میدهد حتالمقدور از رسانه ها دوری جویند
4 - نوع سوم همچنین می توانن در هنگاهی که حس وظیفه به آنها دست می دهد چند نفس عمیق کشیده و بازدم را از دهان بیرون دهند ، سپس با یک متخصص وظیفه شناس ( بهتره روانشناس هم باشه ) مشورت کرده و در صحت و سقم این احساس تحقیق کنند
5 - نوع چهارم هم خودشونو به یه دکتری چیزی معرفی کنند ، امیدوارم دوباره به آغوش جامعه بازگردند

والسلام

مرو از خانــه بـــرون بـــی چــادر........

این شعر قشگ رو از وبلاگ "کشکول میرزا مهدی" برداشتم. خودم خیلی خوشم اومد. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد. به نظرم این شعر را باید کسانی بخوانند که در عالی ترین پزهای روشنفکری مدافع روابط آزاد دختر و پسر هستند.

ای شنیدم که شبی بر سر مـد                  دختــــری بــا پـــدرش بـــود به جنـگ

پــدر از روی نصیــحت می گفـت                  کــــه مکـــن پیـــــروی از راه فـرنــــگ

 مرو از خانــه بـــرون بـــی چــادر                   بــــر تـــن خویــش مکـن دامن تنــگ

ای بسا گرگ که در جامه میش                   بهـــــــر صیـــد تــــو نــــوازد آهنــــگ

نکننـــد ایـــن دغـــلان از دغـلی                    بهــــر اغفـــال تـو یـک لحظـه درنــگ

دختـــر از روی تعــــرض گفتــش                    آنـچـه تـو گـویـی بـود جـمله جفنـگ

بــــاش خـــاموش دگـر یاوه مگو                    کـــه تـــو پــیــری و بــــری از فـرهنـگ

مدتـی شـد سپـری زیـن جریان                    تا که یک شب پسری گوش به زنـگ

با سخـــن هــای زیبنـده عشق                    بــا بیـــانــات دل انــگیـــز و قشنـــگ

همچو آهو به سخن رامـش کرد                    از ره حیــــله چـــــــو روبــــاه زرنـــگ

گوهـــــر عفـــــت او را زد و بــرد                    کــــرد دامــان وی آلـــوده بـه ننـــگ

همچنانـی که به خود می بـالید                    زیـــر لـب زمـزمـــه کــرد ایـن آهنـگ

صیــد بـــا پـای خود افتاد به دام                    مــرغ بــا میــل خـود افتـاد به چنـگ

 

انتهای پیام

http://www.majidfazilat.blogfa.com/post-735.aspx

کاریکاتور استخدام / اندر عجایب استخدام در ایران

استخدام از آن موضعاتی است که هر از چند گاهی همه خانواده ها را درگیر می کند و هیچ وقت کهنه نمی شود در این گزارش تعدادی از کاریکاتورهای هنرمندان در این خصوص را از سایت ها و وبلاگ های مختلف گردآوری کردیم که امید واریم مورد توجه شما قرار گیرد.

 

راهبرد عدالت‌خواهی

به جرات می توانم ادعا کنم که بیانات امام خامنه ای در دیدار با مردم تبریز ، از راهبردی ترین بیانات این چند ساله ی اخیرشان است . بیاناتی که به صراحت و دقت تمام بیان شده و راهگشای ما در ایام مانده به انتخابات می باشد . هیچ ان قلتی روی صحبت های رهبری نمی توان آورد . خلاف نظراتی که هم بنده و هم تعدادی از دوستان می دانند کار هر دو طرف ماجرای یکشنبه مجلس نادرست بود . اصل استیضاح غلط و باز هم می گویم که شروع کننده ی درگیری و دعوا بود . پخش فیلمی که نه ثابت شده ، نه به دادگاه رفته به عنوان دفاع از طرف احمدی نژاد هم کاری اشتباه بود . البته همانطور هم که قبلا گفتم نفس کار احمدی نژاد که مبارزه با مفاسد اقتصادی بود اشتباه نیست همانطور که آقا به صراحت هم اشاره کردند اما روش و نحوه ی انجام آن اشتباه بود . شاید بهتر بود احمدی نژاد به جای شعاری جلوه دادن مبارزه با مفاسد ، اقدامات قانونی خود را علیه مفاسد اقتصادی شروع کرده و قانونا به جنگ فساد اقتصادی برود و اگر کار نتیجه نداد و احیانا به تعبیر رهبری در سخنان گذشته ایشان ، آن ” قانوندان قانون گریز ” جلوی روند قانونی مبارزه با مفاسد را مثل همیشه و همانطور که در این ۸ سال اینگونه بوده است را گرفته با نامه ای به رهبری و بعد به مطبوعات پرده از این باندبازی ها بردارد .  شاید احمدی نژاد باید راهبرد عدالت خواهی اش را با راهبرد عدالت خواهی رهبری یکسان و نزدیک کند تا دیگر از این دست مشکلات پیش نیاید . بارها و بارها در جمع های مختلف و در بین دوستان گفتم که استیضاح برای وزیر نبود و ربطی به وزیر نداشت اما کسی گوش نکرد و دیدیم که رهبری هم این نظر را تصدیق کردند ، اما قابل توجه آنهایی که استیضاح را حق مجلس می دانستند ، ببیند که چگونه استیضاح منجر به یک درگیری در کشور می شود .  همین طور تقبیح اعتراض عده ای که در قم سخنرانی ریاست مجلس را برهم زدند . اینجا متوجه شدم که حمایت ما هم از این عده در این شرایط اشتباه بود . شاید امروز مصلحت کشور در این اعتراض ها نباشد . البته احمدی نژاد برای ما همان احمدی نژاد سابق است . همان احمدی نژاد عدالت طلب ، همان کسی که نام امام زمان (عج )را در جهان فریاد زد . همان که شب و روز برای این مملکت تلاش کرد . حالا همه باید توجه داشته باشیم که حرفهای آقا باعث این نشود که عده ای را ضد ولایت و ضد بصیرت بخوانیم حالا این عده می خواهند احمدی نژادی باشند یا لاریجانیی ! . شاید این تکه از حرفهای رهبری که فرمودند “ به استناد یک اتهامِ ثابت نشده و مطرح نشده‌اى در دادگاه ” برای آنهایی که به وسیله ی جریان موسوم به انحرافی دولت را می کوبند هم باشد . پس بیهوده وقتتان را صرف کوبیدن جریانی نکنید که چیزی برای متهم کردن آن ندارید . همانطور که در مطلب قبلی هم گفتم ما با کسی عقد اخوت نبسته ایم .  اصلا یک موی گندیده ی امام خامنه ای فدای یک لشگر احمدی نژاد ها ، ولو جانشان برای عدالت خواهی در برود ، ولو دشمن درجه ی یک اقتدارگرایان انحصار طلب و قانون گذاران قانون گریز باشد  ، همه ی اینها بدون ولایت معنی خودش را از دست می دهد . ولی فقیه چیزی نیست که ساده بتوان از آن عبور کرد . عشق احمدی نژاد هم انقدر کورمان نکرده که دیگر ولایت را نبینیم . من حتی اگر در این تفکر تنها باشم پای ولایت خواهم ایستاد . امیدوارم همه علی الخصوص دکتر ، در این چند ماهه مانده به انتخابات به مصالح کشور بیشتر توجه کرده و کارهای ناقصش را به پایان برساند . 

پانوشت » اگر متهمم کردید به اینکه حرفهای آقا را سطحی نگاه کردم یا از آرمان های عدالت خواهی دور شدم . بدانید که من صلاح مملکت را در چیزی می دانم که رهبری به آن امر می فرمایند . عدالت طلبی خوب است اما به موقع ! زدن به دل دشمن خوب است اما زمانی که همه طاقت آن را داشته باشند . نشود که برای عدالت طلبی و یاری مظلوم از هر وسیله ای استفاده کرده و از هر راهی میان بر بزنیم . نشود که برای عدالت خواهی  ، حرف رهبری زمین بماند . عدالت از همه چیز بالاتر است . اما همین عدالت را ولی فقیه مشخص خواهد کرد . پس گوشتان به ولی فقیه باشد ….

منبع:وبلاگ "دست‌نوشته‌های یک طلبه" 

انتهای پیام.

موج وبلاگی "فعلا نصیحت میکنم"


 هم پیمان با شاخص های رهبری می‌شویم و به مسئولان و صاحبان رسانه هشدار می‌دهیم که نصیحت

های پدرانه رهبر معظم انقلاب را سرمشق هر روز و شبشان کنند



سایت "حرف تو" با توجه نزدیک شدن ایام انتخابات و برنامه ریزی دشمن برای اختلاف افکنی میان

مسئولین و کشاندن آن میان مردم و همچنین با توجه به رفتار کودکانه برخی از مسئولین در روزهای

گذشته و نادیده گرفتن اوامر و نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب، ما وبلاگ نویسان انقلابی با راه

اندازی موج وبلاگی "فعلا نصیحت می‌کنم" هم پیمان با شاخص های رهبری می‌شویم و به مسئولان و

صاحبان رسانه هشدار می‌دهیم که نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب را سرمشق هر روز و شبشان

کنند تا در پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و مردم شهید پرور ایران شرمنده نشوند.

ما نمی‌خواهیم که سران سه قوه با نادیده گرفتن حقوق ملت و حب و بغض های شخصی و حزبی کار را به

جایی برسانند که نائب حضرت ولی عصر(عج) از نصیحت آنان نا امید بشود.

 امیدواریم مسئولان هم، همانند مردم دست در دست یکدیگر دهند و با رعایت اخلاق اسلامی و سرمشق

قرار دادن سخنان مقام معظم رهبری در حفظ اقتدار انقلاب اسلامی بکوشند.



 لازم به ذکر است با توجه به سخنان دقیق و هوشمندانه رهبری و شیطنت برخی از رسانه ها در انعکاس

نادرست آن، پیشنهاد اکید می‌شود که متن بیانات را در پایگاه اصلاع رسانی معظم له بخوانید.

 همچنین وبلاگ نویسان هوشیارند که رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود فرمودند که «البته گله امروز من

از برخی سران و مسئولان موجب نشود عده ای راه بیفتند و علیه این و آن شعار دهند که با این کار هم

مخالف هستیم»

 لذا از تمامی افسران جنگ‌نرم خواهشمندیم با انعکاس بیانات رهبری و تحلیل و تبیین سخنان معظم له در

وبلاگ و وبسایت های خود، و ارسال لینک آن در قسمت ارسال مطلب در سایت "حرف تو" ما را در این

موج وبلاگی یاری نمایند.



منتظر لبیک های شما هستیم.

زمانه آی زمانه

امروزه زمانه هر کاری که بگی می کنه . از بالا وپایین رفتن قیمت ارز و طلا و پیازوسیب زمینی تا انفجار اطلاعات و مجازی شدن ازدواجها و طلاقها و ....


امام می خوام از سریال زمانه بگم که به سرعت تحولات در اون انجام می شه و نتیجه هم میده . ارغوان خانوم تازه خوش بخت با دکتر میره اون ور آب و دکتر از دنیا می ره و ارغوان بدبخت برمی گرده اینور آب . با خواهر و برادرش داره حرف میزنه . برادرش یک آهنگ ساز شده و یه آلبوم هم تولید کرده که ارغوان ازش خواهش می کنه اونو تقدیم به روح پر فتوح دکتر کنه وسینا هم میره و یک قطعه از آهنگ را به استادی هر چه تمام می نوازد . ارغوان میره دیدن رییس قدیمیش که ازش کمک بخواد . بعد از خوشو بشی رییس می گه : چند وقته اومدی ؟ میگه یک ماهی می شه .رییس میگه : عموی بهزاد هم مرد ! ارغوان می گه : کی! میگه سه چهار ماهی میشه و... بقیه ماجرا که احتمالا جناب وکیل از ارغوان خانوم خواستگار فرمایند ...حالا سوال اینجاست که

- داداش ارغوان یاهمون سیناخان چندروزه ترک کرد و چجوری به این سرعت آهنگساز شد و البووووم تولید کرد ؟ حالا میگیم زمانه ی دیگه میشه یه شبه هم فیل هواکرد .

- وقتی ارغوان با دکتر ازدواج کرد چند وقت بود که از بهزاد جدا شده بود ؟چون همون روزایی که عموی بهزاد مرد ارغوان هم ازدواج کرد ؟

- اگه از مرگ عموی بهزاد سه یا چهار ماه گذشته پس از جدایی بهزاد از ارغوان تا ازدواج با دکتر کمتر از سه یا چهارماه گذشته پس شرع و مسائل شرعی عده چی شده؟

- اگه یک ماهه ارغوان اومده نکنه باز میخواد قبل از وقت شرعی با آقا وکیل ازدواج کنه که دیگه .آی آی

فکر نکنم تواین زمانه بشه مسائل شرعی رو مثل بقیه مسایل این زمانه سرهم کرد .آقای کارگردان کجایی داداش؟!!