
"با سلام و درودی بی پایان به همه شهدای اسلام"
دلم گرفته بود و از روی عادت هوای دردودل با شما به سرم زد.
میدانم که اگر قدم از قدم برمیدارم برای زیارتتان و پا بوسی مزارتان این خود شمائید که دعوتم میکنید
وقتی اشک می آید یعنی تو مرا خوانده ای
هرچند تو خوب میدانی که گریه هایم در گلزار شما برای سرگردانی و گمراهی خودم است
وگرنه شما که عند ربهم یرزقونید و ما......
دلم از روزگار و مردمانش گرفته است می آیم دفترم را میگشایم و مینویسم از درد هایم ؛ از غربت بی دردی؛
درد ماندن در تعلقات دنیا

درد اینکه تو هم نام داری و هم نشان اما گمنامت میخوانند...
فکر میکنم که چه خوب شد که بار سفر بستید و نماندید
شاید ..............
جهت مشاهده ادامه ی مطلب بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید