از عشق چی میدونی سوال سیزدهم قسمت دوم ...
سؤال سيزدهم: نظر خداوند دربارهي عشق چيست؟ (قسمت دوم)
محبّت به خداوند و اولياي او
منابع اسلامي مملوّ از ترغيب مردم به محبّت خداوند و دوستان او است. بررسي كامل اين منابع از حوصله اين كتاب خارج است. ما تنها به صورت اجمال به قسمتهايي از اين مستندات اشاره ميكنيم.
ايرانيان شيفته خدايند!
خداوند در سوره مائده آيه 54 ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، هركس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي (ديگر) را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان (نيز) او را دوست دارند. (اينان) با مؤمنان، فروتن، (و) بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ميدهد، و خدا گشايشگر داناست[1].
در ذيل اين آيه رواياتي وجود دارد كه منظور از «قوم و گروه» در آيه فوق را، توضيح ميدهد:
1) هنگامي كه از پيامبر دربارهي اين آيه سؤال كردند، ايشان دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: اين و ياران او و هموطنان او هستند.
سپس فرمود: «لَوْ كَانَ الدِّينُ مُعَلَّقَاً بِالثُّرَيّا لَتَنَاوَلَه رجالٌ مِنْ أبْنَاءِ الْفارْسِ». اگر دين به ستاره ثريّا بسته باشد (و در دور دستترين مكان باشد)، مرداني از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت.
در دو تعبير ديگر به جاي «الدين»، «العلم[2]» و «الايمان[3]» آورده شده است. يعني: اگر علم و يا ايمان آويز ثريّا باشد مرداني از فارس به آن دست خواهند يافت.
2) اين آيه دربارهي ياران مهدي (عليهالسّلام) نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آيين حقّ و عدالت مرتد شدهاند ميايستند و جهان را پر از ايمان و عدل و داد ميكنند[4].
3) اين آيه دربارهي امام علي (عليهالسّلام) نازل شده است كه به وقت كوتاهي ديگران در مسئله جهاد، اميد پيامبر اسلام بود[5].
دقّت در معناي آيه و تدبّر در روايات ذيل آن، ما را به نتايج ذيل ميرساند:
1. مردم شريف ايران، تنها مردمي هستند كه غالب نزديك به كلّ آنها، شيعيان امام علي (عليهالسّلام) هستند.
2. حضرت مهدي (عليهالسّلام) به اميد مردم ايران، قيام خود را آغاز مينمايند.
3. اين مردم بيشترين محبّت خويش را به خداوند و دوستان او ابراز ميدارند؛ لذا مورد محبّت خاصّ خداوند قرار دارند (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه).
4. اينان نزد خوديها احساس فروتني نموده؛ ولي در برابر بيگانگان سربلند و غير منعطف هستند (أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرين).
5. مردم ايران براي ثبات و تحقّق آرمانهاي خود جهاد ميكنند و تنها به چند شعار حماسي اكتفا نميكنند (يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّه).
6. اين مردم از اين كه فقط به خدا و دوستان او عشق ميورزند واهمهاي از ملامت اطرافيانِ غافل و يا دشمنان هوشيار ندارند (لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ).
آري! تا انسان قلبش را از مهر خداوند پر نسازد نميتواند مورد محبّت خاصّ خداوند قرار گيرد و نميتواند فروتني با اطرافيان و سربلندي بين دشمنان را با هم جمع نمايد.
اصلاً كسي كه غرق خودخواهيهاي عشق مجازي است و همهي ذكر و فكرش قهر و آشتي با يك شخص است، نه توجّهي به مردم پيرامون خود دارد و نه در مسائل سياسي حرفي براي گفتن و حلقومي براي فرياد دارد. معتادي را ميماند كه نميتوان از او نيرويي را توقّع داشت و تعصّبي را انتظار كشيد و محبّت جمعي را توصيه نمود.
محبّتِ غير خدا به اندازه
خداوند در سوره توبه آيه 24 ميفرمايد: بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده ايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش ميداريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وي دوستداشتنيتر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را (به اجرا در) آورد.» و خداوند گروه فاسقان را راهنمايي نميكند[6].
انسانها در زندگي تلاش ميكنند تا به هدف يا اهدافي مشخّص برسند. و در مسير زندگي به ناچار با انسانهايي ديگر معاشرت داشته و زندگي ميكنند و طبيعتاً به آنها مهر ميورزند. اين افراد اعضاء خانواده و دوستان هستند. همچنين به اموري ديگري نيز علاقهمند ميشود مانند: داراييها، شغلها، و ساختماني كه در آن زندگي ميكند.
آنچه به عنوان علاقهمندي انسان در آيه فوق گفته شده، مهمترين و غالبترين اين موارد است و الا مواردي ديگر نيز هست؛ مانند: علاقه به حيواني خاصّ و يا شيء خاصّ، مثلاً يك گلدان تزييني و يا علاقه به گياهاني كه خودش پرورش داده است و يا حتّي علاقه به آثار علمي كه تحقيق كرده است و...
خداوند نميگويد به اين امور علاقه نداشته باش بلكه ميفرمايد ميزان آن را حفظ كن! علاقه به اين امور نبايد به اعماق قلب سرايت كند. اعماق قلب حرم خداوند است. حريم اين حرم بايد محفوظ بماند.
بارها در زندگي، زمانهايي فرا ميرسد كه بايد انسان از قسمتي ازعلاقهمنديهايش بگذرد، اگر اين كار را نكند معلوم ميشود علاقهاش تبديل به وابستگي و عشق شده است. يعني اسير اموري شده است كه مقام انسانياش فوق آن امور است.
اين كه ما در اين كتاب به هيچ وجه در مقابل عشق مجازي كوتاه نميآييم به خاطر اين است كه اين عشق نميگذارد در مواقع حسّاس تصميم درستي گرفته شود. تصميمي كه به صلاح عاشق است؛ به صلاح معشوق است. آيندهي دنيايي و ابديّت اخروي او را رقم ميزند. و الا كسي منكر ضرورت «دوست داشتن» نيست. بلكه منكر افراط در آن است.
بايد بيش از هر چيزي عدالت در دوست داشتن را رعايت نمود؛ كه اگر اين اتّفاق بيافتد انسان در تمام امور زندگياش معتدل خواهد بود. و اعتدال مانع هدر رفتن نيروهاي انسان ميشود. در نتيجه مسير رشد و پيشرفت و كمال، به سرعت و دقّت بيشتري طي خواهد شد.
همه چيزم به دست اوست
خداوند در آيه 77 تا 81 سوره شعرا، از قول حضرت ابراهيم نقل ميكند: قطعاً همهي آنها (يعني بتها) - جز پروردگار جهانيان- دشمن منند. آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم ميكند، و آن كس كه او به من خوراك ميدهد و سيرابم ميگرداند، و چون بيمار شوم او مرا درمان ميبخشد، و آن كس كه مرا ميميراند و سپس زندهام ميگرداند، پروردگارا، به من حكمت عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماي![7]
آنها كه تجربه عشقي دارند بيش از همه، اين حقيقت را درك ميكنند كه عاشق، همهي زندگي و مرگ و سلامت و بيماري و لذّت و ناكامياش را در خرسندي و ناخرسندي معشوق ميبيند. ميتوانيد با مراجعه به فصل «رسم شيدايي در ديوان حافظ» اين مطلب را به خوبي مورد مطالعه قرار دهيد.
قبلاً توضيح داده شده است كه كار عشق، باور آن چيزي است كه عاشق درستش ميپندارد. عشق هيچ وقت دربارهي محتواي پندارهاي عاشق قضاوت نميكند.
عشق موتور محرّكه است؛ چراغِ راه، به دست ذهن است. اگر اين ذهن حقايق را آن طور كه هست ببيند عشق همانها را به شهود عاشق ميرساند. و اگر ذهن كاري به واقعيّت نداشته و تنها آنچه را خودش ميخواهد اساس پندارش قرار دهد، عشق همان واقعيّت موهوم را برايش حقيقت نشان ميدهد. حقيقتي كه آن را بايسته و شايسته ميبيند و سخن هيچكس را در مخالفت با آن نميپذيرد.
آيات فوق نقل سخن حضرت ابراهيم، بت شكن بزرگ است. او ميگويد: خدايان دروغيني كه معشوق انسانها قرار گرفته و انسانها آنها را ميپرستند، دشمن من هستند. آنها نميگذارند من به خداي واقعي دست پيدا كنم. خدايي كه من را آفريده است و آب و غذايم را فراهم ساخته و وقتي به خاطر كوتاهيهاي خودم مريض شدم، بدون آن كه توبيخم كند شفايم ميدهد و وقتي من را ميراند و از اين دنيا برد، دگر باره من را زنده خواهد كرد و من بسيار اميدوار هستم كه همان طور كه بيماريهاي من را شفا داده،همهي كوتاهيهايم را هم ناديده بگيرد و من را از لذّت بودن با خودش در سراي جاويد، محروم نسازد.
حضرت ابراهيم بعد از اين كه اعتراف به حقيقت ارتباط خودش با خداوند مينمايد، چقدر زيبا خواستههايش را مطرح ميكند او به خداوند ميگويد:
«پروردگارا! به من حكمت عطا كن! حكمتي كه با آن حكيم شوم و همهي انديشهها و احساسات و رفتارهايم آنچنان محكم و استوار باشد كه هيچ موجي نتواند آنان را متزلزل نمايد».
حكمتي كه حضرت ابراهيم از خداوند ميخواهد، نقطهي مخالف عشق مجازي است. زيرا اين عشق فرد را به شدّت متزلزل نموده و بين خشم و محبّت نسبت به معشوق، متحيّر ميسازد. عاشق وقتي از عشق دلسرد ميشود، همهي استدلالهايي كه براي ماندن با معشوق داشته است، به يكباره رنگ باخته و صورت، عوض نموده و نتيجه مخالف ميدهد؛ اين دلايل او را تحريك ميكند كه «تو بايد از معشوقت خلاص شوي!».
هر يك از نتايج دو سويهي فوق، احساساتي متفاوت را به دنبال ميآورد؛ آن قدر متفاوت كه عاشق را به سختي دچار عجز و بيچارگي ميكند. او بارها به خودش ميگويد: «چرا بايد اين قدر متزلزل و دمدمي مزاج باشم؟!».
حضرت ابراهيم ميتواند از خداوند محكم بودن در انديشه و احساسش را بخواهد، زيرا قبل از اين خواستهاش، اعتراف نموده است كه: «خدايا تو معشوق مني زيرا همه چيزم از آن توست».
خواسته بعدي حضرت ابراهيم اين است كه: «خدايا من را جزء صالحين قرار بده!»
صالحين، برترين الگوهاي جهان هستي هستند. زيرا انسانها وقت مرگشان كه ميرسد از خداوند ميخواهند كه عمري دوباره به آنها بدهد تا آنها از صالحين باشند.
بسياري از آنها كه قطعاً خود از صالحين هستند، مانند حضرت ابراهيم نيز، بارها از خداوند خواستهاند كه خدايا ما را جزء اينان قرار بده.
صالحين آنهايي هستند كه اعمالشان صالح است. يعني رفتارشان با واقعيّات جهان سر ناسازگاري ندارد. بلكه همهي انديشه و احساس و رفتارشان در صلح و آشتي با حقايق جهان و هماهنگ با بود و نبود و بايد و نبايد هستي است.
صلح و آشتي با واقعيّت، چيزي است كه عاشق مجازي به شدّت نيازمند آن است. تا چشمانش دوباره بينا شود و گوشش سخن دلسوزان را بشنود و ارادهاش براي تولّدي دوباره نيرو يابد.
[1] يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَ يحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ يجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتيهِ مَنْ يشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.
ترجمه دو آيه ديگر: اگر بسيج نشويد، (خدالف) شما را به عذابي دردناك عذاب ميكند، و گروهي ديگر به جاي شما ميآورد، و به او زياني نخواهيد رسانيد، و خدا بر هر چيزي تواناست. (توبه: 39)
شما همان (مردمي) هستيد كه براي انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ايد. پس برخي از شما بخل ميورزند، و هركس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده، و (گرنه) خدا بينياز است و شما نياز منديد و اگر روي برتابيد (خدالف) جاي شما را به مردمي غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود. (محمد: 36)
[2] قرب الاسناد: 52
[3] بحارالآنوار: 167/64
[4] تفسيرالقمي: 170/1
[5] نهج الحق: 186
[6] قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين
[7] فَإِنهَُّمْ عَدُوٌّ ليِ إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ. الَّذِي خَلَقَني فَهُوَ يهَْدِينِ، وَ الَّذِي هُوَ يطْعِمُني وَ يسْقِينِ، وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يشْفِينِ، وَ الَّذِي يمِيتُني ثُمَّ يحُْيينِ، وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَن يغْفِرَ لي خَطِيتي يوْمَ الدِّينِ، رَبِّ هَبْ لي حُكْماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحين.
محبّت به خداوند و اولياي او
منابع اسلامي مملوّ از ترغيب مردم به محبّت خداوند و دوستان او است. بررسي كامل اين منابع از حوصله اين كتاب خارج است. ما تنها به صورت اجمال به قسمتهايي از اين مستندات اشاره ميكنيم.
ايرانيان شيفته خدايند!
خداوند در سوره مائده آيه 54 ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، هركس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي (ديگر) را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان (نيز) او را دوست دارند. (اينان) با مؤمنان، فروتن، (و) بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ميدهد، و خدا گشايشگر داناست[1].
در ذيل اين آيه رواياتي وجود دارد كه منظور از «قوم و گروه» در آيه فوق را، توضيح ميدهد:
1) هنگامي كه از پيامبر دربارهي اين آيه سؤال كردند، ايشان دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: اين و ياران او و هموطنان او هستند.
سپس فرمود: «لَوْ كَانَ الدِّينُ مُعَلَّقَاً بِالثُّرَيّا لَتَنَاوَلَه رجالٌ مِنْ أبْنَاءِ الْفارْسِ». اگر دين به ستاره ثريّا بسته باشد (و در دور دستترين مكان باشد)، مرداني از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت.
در دو تعبير ديگر به جاي «الدين»، «العلم[2]» و «الايمان[3]» آورده شده است. يعني: اگر علم و يا ايمان آويز ثريّا باشد مرداني از فارس به آن دست خواهند يافت.
2) اين آيه دربارهي ياران مهدي (عليهالسّلام) نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آيين حقّ و عدالت مرتد شدهاند ميايستند و جهان را پر از ايمان و عدل و داد ميكنند[4].
3) اين آيه دربارهي امام علي (عليهالسّلام) نازل شده است كه به وقت كوتاهي ديگران در مسئله جهاد، اميد پيامبر اسلام بود[5].
دقّت در معناي آيه و تدبّر در روايات ذيل آن، ما را به نتايج ذيل ميرساند:
1. مردم شريف ايران، تنها مردمي هستند كه غالب نزديك به كلّ آنها، شيعيان امام علي (عليهالسّلام) هستند.
2. حضرت مهدي (عليهالسّلام) به اميد مردم ايران، قيام خود را آغاز مينمايند.
3. اين مردم بيشترين محبّت خويش را به خداوند و دوستان او ابراز ميدارند؛ لذا مورد محبّت خاصّ خداوند قرار دارند (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه).
4. اينان نزد خوديها احساس فروتني نموده؛ ولي در برابر بيگانگان سربلند و غير منعطف هستند (أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرين).
5. مردم ايران براي ثبات و تحقّق آرمانهاي خود جهاد ميكنند و تنها به چند شعار حماسي اكتفا نميكنند (يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّه).
6. اين مردم از اين كه فقط به خدا و دوستان او عشق ميورزند واهمهاي از ملامت اطرافيانِ غافل و يا دشمنان هوشيار ندارند (لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ).
آري! تا انسان قلبش را از مهر خداوند پر نسازد نميتواند مورد محبّت خاصّ خداوند قرار گيرد و نميتواند فروتني با اطرافيان و سربلندي بين دشمنان را با هم جمع نمايد.
اصلاً كسي كه غرق خودخواهيهاي عشق مجازي است و همهي ذكر و فكرش قهر و آشتي با يك شخص است، نه توجّهي به مردم پيرامون خود دارد و نه در مسائل سياسي حرفي براي گفتن و حلقومي براي فرياد دارد. معتادي را ميماند كه نميتوان از او نيرويي را توقّع داشت و تعصّبي را انتظار كشيد و محبّت جمعي را توصيه نمود.
محبّتِ غير خدا به اندازه
خداوند در سوره توبه آيه 24 ميفرمايد: بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده ايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش ميداريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وي دوستداشتنيتر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را (به اجرا در) آورد.» و خداوند گروه فاسقان را راهنمايي نميكند[6].
انسانها در زندگي تلاش ميكنند تا به هدف يا اهدافي مشخّص برسند. و در مسير زندگي به ناچار با انسانهايي ديگر معاشرت داشته و زندگي ميكنند و طبيعتاً به آنها مهر ميورزند. اين افراد اعضاء خانواده و دوستان هستند. همچنين به اموري ديگري نيز علاقهمند ميشود مانند: داراييها، شغلها، و ساختماني كه در آن زندگي ميكند.
آنچه به عنوان علاقهمندي انسان در آيه فوق گفته شده، مهمترين و غالبترين اين موارد است و الا مواردي ديگر نيز هست؛ مانند: علاقه به حيواني خاصّ و يا شيء خاصّ، مثلاً يك گلدان تزييني و يا علاقه به گياهاني كه خودش پرورش داده است و يا حتّي علاقه به آثار علمي كه تحقيق كرده است و...
خداوند نميگويد به اين امور علاقه نداشته باش بلكه ميفرمايد ميزان آن را حفظ كن! علاقه به اين امور نبايد به اعماق قلب سرايت كند. اعماق قلب حرم خداوند است. حريم اين حرم بايد محفوظ بماند.
بارها در زندگي، زمانهايي فرا ميرسد كه بايد انسان از قسمتي ازعلاقهمنديهايش بگذرد، اگر اين كار را نكند معلوم ميشود علاقهاش تبديل به وابستگي و عشق شده است. يعني اسير اموري شده است كه مقام انسانياش فوق آن امور است.
اين كه ما در اين كتاب به هيچ وجه در مقابل عشق مجازي كوتاه نميآييم به خاطر اين است كه اين عشق نميگذارد در مواقع حسّاس تصميم درستي گرفته شود. تصميمي كه به صلاح عاشق است؛ به صلاح معشوق است. آيندهي دنيايي و ابديّت اخروي او را رقم ميزند. و الا كسي منكر ضرورت «دوست داشتن» نيست. بلكه منكر افراط در آن است.
بايد بيش از هر چيزي عدالت در دوست داشتن را رعايت نمود؛ كه اگر اين اتّفاق بيافتد انسان در تمام امور زندگياش معتدل خواهد بود. و اعتدال مانع هدر رفتن نيروهاي انسان ميشود. در نتيجه مسير رشد و پيشرفت و كمال، به سرعت و دقّت بيشتري طي خواهد شد.
همه چيزم به دست اوست
خداوند در آيه 77 تا 81 سوره شعرا، از قول حضرت ابراهيم نقل ميكند: قطعاً همهي آنها (يعني بتها) - جز پروردگار جهانيان- دشمن منند. آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم ميكند، و آن كس كه او به من خوراك ميدهد و سيرابم ميگرداند، و چون بيمار شوم او مرا درمان ميبخشد، و آن كس كه مرا ميميراند و سپس زندهام ميگرداند، پروردگارا، به من حكمت عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماي![7]
آنها كه تجربه عشقي دارند بيش از همه، اين حقيقت را درك ميكنند كه عاشق، همهي زندگي و مرگ و سلامت و بيماري و لذّت و ناكامياش را در خرسندي و ناخرسندي معشوق ميبيند. ميتوانيد با مراجعه به فصل «رسم شيدايي در ديوان حافظ» اين مطلب را به خوبي مورد مطالعه قرار دهيد.
قبلاً توضيح داده شده است كه كار عشق، باور آن چيزي است كه عاشق درستش ميپندارد. عشق هيچ وقت دربارهي محتواي پندارهاي عاشق قضاوت نميكند.
عشق موتور محرّكه است؛ چراغِ راه، به دست ذهن است. اگر اين ذهن حقايق را آن طور كه هست ببيند عشق همانها را به شهود عاشق ميرساند. و اگر ذهن كاري به واقعيّت نداشته و تنها آنچه را خودش ميخواهد اساس پندارش قرار دهد، عشق همان واقعيّت موهوم را برايش حقيقت نشان ميدهد. حقيقتي كه آن را بايسته و شايسته ميبيند و سخن هيچكس را در مخالفت با آن نميپذيرد.
آيات فوق نقل سخن حضرت ابراهيم، بت شكن بزرگ است. او ميگويد: خدايان دروغيني كه معشوق انسانها قرار گرفته و انسانها آنها را ميپرستند، دشمن من هستند. آنها نميگذارند من به خداي واقعي دست پيدا كنم. خدايي كه من را آفريده است و آب و غذايم را فراهم ساخته و وقتي به خاطر كوتاهيهاي خودم مريض شدم، بدون آن كه توبيخم كند شفايم ميدهد و وقتي من را ميراند و از اين دنيا برد، دگر باره من را زنده خواهد كرد و من بسيار اميدوار هستم كه همان طور كه بيماريهاي من را شفا داده،همهي كوتاهيهايم را هم ناديده بگيرد و من را از لذّت بودن با خودش در سراي جاويد، محروم نسازد.
حضرت ابراهيم بعد از اين كه اعتراف به حقيقت ارتباط خودش با خداوند مينمايد، چقدر زيبا خواستههايش را مطرح ميكند او به خداوند ميگويد:
«پروردگارا! به من حكمت عطا كن! حكمتي كه با آن حكيم شوم و همهي انديشهها و احساسات و رفتارهايم آنچنان محكم و استوار باشد كه هيچ موجي نتواند آنان را متزلزل نمايد».
حكمتي كه حضرت ابراهيم از خداوند ميخواهد، نقطهي مخالف عشق مجازي است. زيرا اين عشق فرد را به شدّت متزلزل نموده و بين خشم و محبّت نسبت به معشوق، متحيّر ميسازد. عاشق وقتي از عشق دلسرد ميشود، همهي استدلالهايي كه براي ماندن با معشوق داشته است، به يكباره رنگ باخته و صورت، عوض نموده و نتيجه مخالف ميدهد؛ اين دلايل او را تحريك ميكند كه «تو بايد از معشوقت خلاص شوي!».
هر يك از نتايج دو سويهي فوق، احساساتي متفاوت را به دنبال ميآورد؛ آن قدر متفاوت كه عاشق را به سختي دچار عجز و بيچارگي ميكند. او بارها به خودش ميگويد: «چرا بايد اين قدر متزلزل و دمدمي مزاج باشم؟!».
حضرت ابراهيم ميتواند از خداوند محكم بودن در انديشه و احساسش را بخواهد، زيرا قبل از اين خواستهاش، اعتراف نموده است كه: «خدايا تو معشوق مني زيرا همه چيزم از آن توست».
خواسته بعدي حضرت ابراهيم اين است كه: «خدايا من را جزء صالحين قرار بده!»
صالحين، برترين الگوهاي جهان هستي هستند. زيرا انسانها وقت مرگشان كه ميرسد از خداوند ميخواهند كه عمري دوباره به آنها بدهد تا آنها از صالحين باشند.
بسياري از آنها كه قطعاً خود از صالحين هستند، مانند حضرت ابراهيم نيز، بارها از خداوند خواستهاند كه خدايا ما را جزء اينان قرار بده.
صالحين آنهايي هستند كه اعمالشان صالح است. يعني رفتارشان با واقعيّات جهان سر ناسازگاري ندارد. بلكه همهي انديشه و احساس و رفتارشان در صلح و آشتي با حقايق جهان و هماهنگ با بود و نبود و بايد و نبايد هستي است.
صلح و آشتي با واقعيّت، چيزي است كه عاشق مجازي به شدّت نيازمند آن است. تا چشمانش دوباره بينا شود و گوشش سخن دلسوزان را بشنود و ارادهاش براي تولّدي دوباره نيرو يابد.
[1] يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَ يحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ يجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتيهِ مَنْ يشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.
ترجمه دو آيه ديگر: اگر بسيج نشويد، (خدالف) شما را به عذابي دردناك عذاب ميكند، و گروهي ديگر به جاي شما ميآورد، و به او زياني نخواهيد رسانيد، و خدا بر هر چيزي تواناست. (توبه: 39)
شما همان (مردمي) هستيد كه براي انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ايد. پس برخي از شما بخل ميورزند، و هركس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده، و (گرنه) خدا بينياز است و شما نياز منديد و اگر روي برتابيد (خدالف) جاي شما را به مردمي غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود. (محمد: 36)
[2] قرب الاسناد: 52
[3] بحارالآنوار: 167/64
[4] تفسيرالقمي: 170/1
[5] نهج الحق: 186
[6] قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين
[7] فَإِنهَُّمْ عَدُوٌّ ليِ إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ. الَّذِي خَلَقَني فَهُوَ يهَْدِينِ، وَ الَّذِي هُوَ يطْعِمُني وَ يسْقِينِ، وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يشْفِينِ، وَ الَّذِي يمِيتُني ثُمَّ يحُْيينِ، وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَن يغْفِرَ لي خَطِيتي يوْمَ الدِّينِ، رَبِّ هَبْ لي حُكْماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحين.
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۲۸ ساعت 8:37 توسط علی نژاد
|
وبلاگ راوی بسیج با نام رهبرو یاد و خاطره ی شهدا حرف می زندتا در این غوغای دنیا راه را گم نکنیم و در این جبهه ی جدید با توسل به روح ملکوتی شهدا دشمن را که اینبار با توپ وتانک فرهنگی به میدان آمده است به عقب برگردانیم که شعار امروز ما در جبهه ی جدید همان بصیرتی ست که علمدارمان ما را به به کارگیری از آن فرمان داده است.