از عشق چی میدونی سوال دوازدهم...
سؤال دوازدهم: آيا عشق در تمام استعمالات خود از يك وحدت معنايي برخوردار است؟
عشق واژهاي است بسيار گسترده و داراي مصاديق مختلف كه همين خصوصيّت سبب شده است تا بحثها و مجادلهها دربارهي عشق به سرانجام قانع كنندهاي نرسد؛ زيرا فردي عشق را در معنايي به كار ميبرد و دربارهاش داد سخن ميدهد و فردي ديگر معنايي ديگر را براي عشق تصوّر ميكند و بحث در اين باره را، به سمت و سويي ديگر ميكشاند.
در ذيل، استعمالات مختلف عشق از دو منظر انديشمندان اسلامي و دانشمندان غربي بررسي ميشود.
تقسيمات عشق از منظر انديشمندان اسلامي
انديشمندان اسلامي از انواع مختلفي از عشق سخن گفتهاند كه بسياري از آنها قابل ادغام در يكديگر است؛ اين انواع با ادغامهاي صورت گرفته عبارتند از:
عشق حقيقي: عشق به خداوند و اسمهاي زيبا و خصوصيّات نيكوي اوست. از اين عشق به واژگاني ديگر نيز تعبير ميشود: عشق اكبر، عشق عقلي، عشق الهي، عشق افلاطوني[1]؛ كه منظور از همهي اين واژهها «عشق به خدا» است.
عشق مجازي اوسط: اين عشق داراي دو مصداق است:
عشق به عالم كبير (جهان هستي) و عشق به عالم صغير (انسان كامل)[2].
عشق مجازي اصغر: اين عشق نيز دو قسم دارد:
1) عشق نفساني: اين عشق مبدأش مشابهت جوهرهي عاشق و معشوق است و علّت به وجود آمدنش توجّه و شگفتي به خصوصيّات برتر و زيبايي روحي و شخصيّتي معشوق است. از اين عشق با تعابير ديگري نيز ياد شده است: عشق عفيف، عشق روحاني، عشق معنوي و عشق نُطقي[3].
2) عشق حيواني: اين عشق باعث شباهت انسان به حيوانات ميشود و منشأ آن شهوت بدن و كامجويي حيواني است كه بيشتر عاشق، شيفتهي شكلِ ظاهري ـ خط و خال و چشم و ابروي ـمعشوق است. اين عشق را واژگاني ديگر نيز هست: عشق غريزي، عشق جسماني، عشق بهيمي (حيواني)، عشق طَبْعي و عشق وَضِيع (پست).
تقسيمات عشق از منظر دانشمندان غربي
1. عشق شهواني[4]؛ عشق بـه زيبايي؛ فاقد منطق؛ عشق فيزيكي كه به واسطه جذّابيّت و كششهاي جسماني و يا ابراز آن به طور فيزيكي نمايان ميگردد؛ همان عشق در نگاه اوّل، كه با شدّت آغاز شده و به سرعت فروكش ميكند.
2. عشق تـفنني[5]؛ ايـن عشق بـيـشتـر مـتعلّق به دوران نوجواني ميباشد؛ عشقهاي رمانتيك زودگذر؛ ابراز ظاهري عشق؛ كـثرتگرا نسبت به شريك عشقي؛ به اصطلاح، فرد را تا لب چشمه برده و تشنه باز ميگرداند؛ رابطه دراز مدت بعيد به نظر ميرسد.
3. عشق بـرادرانـه[6]؛ عشقي كـه مبتني بر پيوند مشترك ميباشد؛ عشقي كـه بـر پـايـه وحـدت و هـمـكاري بـوده و هـدف آن دسـتيـابي بـه منافع مشترك است.
4. عشق دوستانه[7]؛ وابسته به احترام و نگراني نسبت به منافع مـتقابل؛ در اين عشق همنشيني و همدمي بيشتر نمايان ميباشد؛ صـمـيـمـانـه و متعهّد؛ رابطه دراز مدت است؛ پايدار و بادوام؛ فقدان شهوت.
5. عشق منطقي[8]؛ اين مختصّ افرادي است كه نگران اين موضوع ميباشند كه آيا فرد مقابلشان در آينده، پدر يا مادر خوبي براي فرزندانشان خواهند شد؟ عشقي كه مبتني بر منافع و دورنماي مشترك ميباشد؛ پايبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا ميباشد؛ همبستگي براي اهداف و منافع مشترك.
6. عشق افراطي[9]؛ انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگيز؛ شيفتگي شديد به معشوق؛ اغلب فاقد عزّت نفس؛ عدم رضايت از رابطه؛ مانند وسوسه ميماند و ميتـواند بـه احساسات مبالغه آميز و افراطي منجر گردد؛ عشق دردسر ساز؛ عشق وسواسگونه.
7. عشق الهي[10]؛ عشق فداكارانه و از خودگذشته؛ عشق نوعدوستانه؛ تمايل انجام دادن كاري براي ديگران بدون چشمداشت؛ عشق گرانقدر.
بررسي نظريّات دانشمندان در تقسيمات عشق
تقسيمات مختلفي كه براي عشق شده است، بيشتر انگيزههاي عشق را مورد دقّت قرار داده است. و الا حقيقت عشق تقسيمي ندارد. داري انواع و مصاديق گوناگوني نيست. حتّي عشق مجازي نيز از تقسيمات عشق نيست. بلكه پديدهاي رواني است كه در بعضي از علايم شبيه عشق است.
لذا هيچ لزومي به تقسيمات مفصّل براي عشق نيست. آنچه ملاك اصلي در تقسيم عشق است، همان حقيقي بودن و مجازي بودن آن است.
به عبارت ديگر يا علاقه شديدي كه انساني درون خود حس ميكند عشق است و يا شبيه عشق است. عشق، تمايل شديد به محو شدن در فردي ديگر است. اين محو شدن و فناء و وحدت ـ و يا هر نامي ديگر ـ مختصّ به خداوند و يا خداييان و يا عناوين خدايي مثل والدين و معلّم است.
زماني كه معشوق، غير حقيقي بود، عاشق، تنها خيال ميكند به دنبال محو شدن در معشوق است و حال آن كه او به دنبال محو شدنِ معشوق در اوست.
لذا تنها عشق حقيقي، حقيقتاً عشق است؛ ولي عشق مجازي پديدهاي «ضدّ عشق» است كه به صورت يك فريب بزرگ خود را عشق ناميده است. زيرا عشق، اعدام «من» است؛ ولي عشق مجازي گسترش «من» است. اوّلي ميخواهد «منِ» خود را در «منِ» معشوق محو نمايد و دوّمي ميخواهد «منِ» معشوق را در «منِ» خود محو سازد. همهي فداكاريها و همانند سازيها در اين عشق وهمي، به خاطر اين است كه در نهايت مورد رضايت معشوق قرار گيرد و بعد معشوق خود را كاملاً در اختيار او قرار دهد.
[1]عشق افلاطوني در اصطلاح فلاسفه اشاره به عقيده افلاطون است كه ميگويد: روح انسان در عالم مجرّدات قبل از ورود به دنيا، حقيقت زيبايي و حُسن مطلق، يعني خير را بدون پرده و حجاب ديده است. پس در اين دنيا چون زيبايي ظاهري و نسبي و مجازي را ميبيند، از آن زيبايي مطلق كه قبلاً درك كرده ياد ميكند، غم هجران به او دست ميدهد و هواي عشق او را بر ميدارد، فريفته آن جهان ميشود، و مانند مرغي كه در قفس است ميخواهد به سوي او پرواز كند. عواطف و عوالم محبّت، همه همان شوق لقاي حقّ است.
[2] از نظر نويسنده، عشق به اجزاء جهان هستي به عنوان اين كه مخلوق خداوند است و عشق به انسان كامل به عنوان اين كه مظهر اسماء نيكوي خداوند ميباشد، دو مصداق برايعشقِحقيقي است. زيرا رابطه آنها با عشق به خداوند، رابطه طولي است. به عبارت ديگر اين دو عشق، نشانه عشق به خداوند است. لذا نميتواند از آن جُدا باشد. انسان علاقهي شديد خود را به خداوند، به صورت احساس عاطفي قوي به يك انسان كامل ميبيند.
[3]عشق نُطقي همان عشق نفساني است و چون قوه ناطقه انسان بر بعد حيواني او چيره شده است، از آن به عشق نُطقي ياد ميشود.
[4] Eros
[5] Ludus
[6] Philo
[7] Storge
[8] Pragma
[9] Mania
[10] Agape
عشق واژهاي است بسيار گسترده و داراي مصاديق مختلف كه همين خصوصيّت سبب شده است تا بحثها و مجادلهها دربارهي عشق به سرانجام قانع كنندهاي نرسد؛ زيرا فردي عشق را در معنايي به كار ميبرد و دربارهاش داد سخن ميدهد و فردي ديگر معنايي ديگر را براي عشق تصوّر ميكند و بحث در اين باره را، به سمت و سويي ديگر ميكشاند.
در ذيل، استعمالات مختلف عشق از دو منظر انديشمندان اسلامي و دانشمندان غربي بررسي ميشود.
تقسيمات عشق از منظر انديشمندان اسلامي
انديشمندان اسلامي از انواع مختلفي از عشق سخن گفتهاند كه بسياري از آنها قابل ادغام در يكديگر است؛ اين انواع با ادغامهاي صورت گرفته عبارتند از:
عشق حقيقي: عشق به خداوند و اسمهاي زيبا و خصوصيّات نيكوي اوست. از اين عشق به واژگاني ديگر نيز تعبير ميشود: عشق اكبر، عشق عقلي، عشق الهي، عشق افلاطوني[1]؛ كه منظور از همهي اين واژهها «عشق به خدا» است.
عشق مجازي اوسط: اين عشق داراي دو مصداق است:
عشق به عالم كبير (جهان هستي) و عشق به عالم صغير (انسان كامل)[2].
عشق مجازي اصغر: اين عشق نيز دو قسم دارد:
1) عشق نفساني: اين عشق مبدأش مشابهت جوهرهي عاشق و معشوق است و علّت به وجود آمدنش توجّه و شگفتي به خصوصيّات برتر و زيبايي روحي و شخصيّتي معشوق است. از اين عشق با تعابير ديگري نيز ياد شده است: عشق عفيف، عشق روحاني، عشق معنوي و عشق نُطقي[3].
2) عشق حيواني: اين عشق باعث شباهت انسان به حيوانات ميشود و منشأ آن شهوت بدن و كامجويي حيواني است كه بيشتر عاشق، شيفتهي شكلِ ظاهري ـ خط و خال و چشم و ابروي ـمعشوق است. اين عشق را واژگاني ديگر نيز هست: عشق غريزي، عشق جسماني، عشق بهيمي (حيواني)، عشق طَبْعي و عشق وَضِيع (پست).
تقسيمات عشق از منظر دانشمندان غربي
1. عشق شهواني[4]؛ عشق بـه زيبايي؛ فاقد منطق؛ عشق فيزيكي كه به واسطه جذّابيّت و كششهاي جسماني و يا ابراز آن به طور فيزيكي نمايان ميگردد؛ همان عشق در نگاه اوّل، كه با شدّت آغاز شده و به سرعت فروكش ميكند.
2. عشق تـفنني[5]؛ ايـن عشق بـيـشتـر مـتعلّق به دوران نوجواني ميباشد؛ عشقهاي رمانتيك زودگذر؛ ابراز ظاهري عشق؛ كـثرتگرا نسبت به شريك عشقي؛ به اصطلاح، فرد را تا لب چشمه برده و تشنه باز ميگرداند؛ رابطه دراز مدت بعيد به نظر ميرسد.
3. عشق بـرادرانـه[6]؛ عشقي كـه مبتني بر پيوند مشترك ميباشد؛ عشقي كـه بـر پـايـه وحـدت و هـمـكاري بـوده و هـدف آن دسـتيـابي بـه منافع مشترك است.
4. عشق دوستانه[7]؛ وابسته به احترام و نگراني نسبت به منافع مـتقابل؛ در اين عشق همنشيني و همدمي بيشتر نمايان ميباشد؛ صـمـيـمـانـه و متعهّد؛ رابطه دراز مدت است؛ پايدار و بادوام؛ فقدان شهوت.
5. عشق منطقي[8]؛ اين مختصّ افرادي است كه نگران اين موضوع ميباشند كه آيا فرد مقابلشان در آينده، پدر يا مادر خوبي براي فرزندانشان خواهند شد؟ عشقي كه مبتني بر منافع و دورنماي مشترك ميباشد؛ پايبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا ميباشد؛ همبستگي براي اهداف و منافع مشترك.
6. عشق افراطي[9]؛ انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگيز؛ شيفتگي شديد به معشوق؛ اغلب فاقد عزّت نفس؛ عدم رضايت از رابطه؛ مانند وسوسه ميماند و ميتـواند بـه احساسات مبالغه آميز و افراطي منجر گردد؛ عشق دردسر ساز؛ عشق وسواسگونه.
7. عشق الهي[10]؛ عشق فداكارانه و از خودگذشته؛ عشق نوعدوستانه؛ تمايل انجام دادن كاري براي ديگران بدون چشمداشت؛ عشق گرانقدر.
بررسي نظريّات دانشمندان در تقسيمات عشق
تقسيمات مختلفي كه براي عشق شده است، بيشتر انگيزههاي عشق را مورد دقّت قرار داده است. و الا حقيقت عشق تقسيمي ندارد. داري انواع و مصاديق گوناگوني نيست. حتّي عشق مجازي نيز از تقسيمات عشق نيست. بلكه پديدهاي رواني است كه در بعضي از علايم شبيه عشق است.
لذا هيچ لزومي به تقسيمات مفصّل براي عشق نيست. آنچه ملاك اصلي در تقسيم عشق است، همان حقيقي بودن و مجازي بودن آن است.
به عبارت ديگر يا علاقه شديدي كه انساني درون خود حس ميكند عشق است و يا شبيه عشق است. عشق، تمايل شديد به محو شدن در فردي ديگر است. اين محو شدن و فناء و وحدت ـ و يا هر نامي ديگر ـ مختصّ به خداوند و يا خداييان و يا عناوين خدايي مثل والدين و معلّم است.
زماني كه معشوق، غير حقيقي بود، عاشق، تنها خيال ميكند به دنبال محو شدن در معشوق است و حال آن كه او به دنبال محو شدنِ معشوق در اوست.
لذا تنها عشق حقيقي، حقيقتاً عشق است؛ ولي عشق مجازي پديدهاي «ضدّ عشق» است كه به صورت يك فريب بزرگ خود را عشق ناميده است. زيرا عشق، اعدام «من» است؛ ولي عشق مجازي گسترش «من» است. اوّلي ميخواهد «منِ» خود را در «منِ» معشوق محو نمايد و دوّمي ميخواهد «منِ» معشوق را در «منِ» خود محو سازد. همهي فداكاريها و همانند سازيها در اين عشق وهمي، به خاطر اين است كه در نهايت مورد رضايت معشوق قرار گيرد و بعد معشوق خود را كاملاً در اختيار او قرار دهد.
[1]عشق افلاطوني در اصطلاح فلاسفه اشاره به عقيده افلاطون است كه ميگويد: روح انسان در عالم مجرّدات قبل از ورود به دنيا، حقيقت زيبايي و حُسن مطلق، يعني خير را بدون پرده و حجاب ديده است. پس در اين دنيا چون زيبايي ظاهري و نسبي و مجازي را ميبيند، از آن زيبايي مطلق كه قبلاً درك كرده ياد ميكند، غم هجران به او دست ميدهد و هواي عشق او را بر ميدارد، فريفته آن جهان ميشود، و مانند مرغي كه در قفس است ميخواهد به سوي او پرواز كند. عواطف و عوالم محبّت، همه همان شوق لقاي حقّ است.
[2] از نظر نويسنده، عشق به اجزاء جهان هستي به عنوان اين كه مخلوق خداوند است و عشق به انسان كامل به عنوان اين كه مظهر اسماء نيكوي خداوند ميباشد، دو مصداق برايعشقِحقيقي است. زيرا رابطه آنها با عشق به خداوند، رابطه طولي است. به عبارت ديگر اين دو عشق، نشانه عشق به خداوند است. لذا نميتواند از آن جُدا باشد. انسان علاقهي شديد خود را به خداوند، به صورت احساس عاطفي قوي به يك انسان كامل ميبيند.
[3]عشق نُطقي همان عشق نفساني است و چون قوه ناطقه انسان بر بعد حيواني او چيره شده است، از آن به عشق نُطقي ياد ميشود.
[4] Eros
[5] Ludus
[6] Philo
[7] Storge
[8] Pragma
[9] Mania
[10] Agape
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۲۲ ساعت 8:33 توسط علی نژاد
|
وبلاگ راوی بسیج با نام رهبرو یاد و خاطره ی شهدا حرف می زندتا در این غوغای دنیا راه را گم نکنیم و در این جبهه ی جدید با توسل به روح ملکوتی شهدا دشمن را که اینبار با توپ وتانک فرهنگی به میدان آمده است به عقب برگردانیم که شعار امروز ما در جبهه ی جدید همان بصیرتی ست که علمدارمان ما را به به کارگیری از آن فرمان داده است.