اینجا ایلام است؛ نقطه تلاقی عشق و ایمان
اینجا ایلام است؛ نقطه تلاقی عشق و ایمان، قله ی کمال انسان. «میمک»، «سرنی»، «چنگوله»، «کنجانچم»، «مهران»، «شرحانی» واژه هایی که هرگز از یاد خاطرات سالهای شور و حماسه نمی رود. مهران؛ نامی جاری در وصیت نامه ی شهداست. چه بسیار دانش آموزانی که دبیرستان را وا نهاده بودند تا در دانشگاه سنگر های مهران درس بخوانند و چه خوب با سر باختن سرفراز و پیروز فارغ التحصیل شده بودند. چه بچه هایی از مشهد – شهر ضامن آهو – آمده بودند که غزالان دشت های تا کربلا امتداد یافته ی مهران باشند. چه مردانی که از نقش جهان راهی شده بودند تا ترمه های زیبای کاشی های کاخ شهادت شوند... از شیراز، ساری، تبریز، زاهدان و ... من همه آنها را از نزدیک دیده بودم. کوله پشتی های شان را بسته بودند تا دست خالی به خانه ی فرشتگان نروند. چه بسیار خوبانی را می شناختم که سرافشانده بودند تا بی سوال و جواب از پل صراط بگذرند. چه «عبدالصالح امینیان» هایی که می رفتند به محمد امین (ص) بپیوندند! چه «علی حیاتی» هایی که باقی حیاتشان را از زمین به آسمان ها می بردند. چه ساده زیستانی که «ساده میری» های آسمان جبهه ها شدند. من همه ی آنها را از نزدیک دیده بودم. یک تن آمده و هزار تکه رفته بودند. زائرانی را می شناختم که آمده بودند از مهران به کربلا برسند و ترکش ها آنان را به خدا رسانده بود. کسی پرچم گرفته بود تا به بین الحرمین برود، بی دست از کنجانچم تا علقمه شناور شد. چقدر از آن خوبان را می شناختم که با پیشانی بندهای «یا زهرا (س)» آمده بودند و تا امروز از بقیعی نمی دانم کجا هنوز بر نگشته اند . ایلام، همه ی این جان فشانی ها را به خود دیده است
وبلاگ راوی بسیج با نام رهبرو یاد و خاطره ی شهدا حرف می زندتا در این غوغای دنیا راه را گم نکنیم و در این جبهه ی جدید با توسل به روح ملکوتی شهدا دشمن را که اینبار با توپ وتانک فرهنگی به میدان آمده است به عقب برگردانیم که شعار امروز ما در جبهه ی جدید همان بصیرتی ست که علمدارمان ما را به به کارگیری از آن فرمان داده است.