قذافی و وال استریت، دو روی سکه نظام سرمایهداری
|
به گزارش "سایت سقوط وال استریت" به نقل از خبرگزاری فارس، احمد نادری کارشناس مسائل سیاسی درباره وقایع اخیر در عرصه بینالملل بخصوص موضوع کشته شدن قذافی دیکتاتور لیبی و قیام والاستریت، یادداشتی را در اختیار این خبرگزاری قرار داده است که متن کامل آن به شرح ذیل است: ماجرا از این قرار است که: "انقلابیون" لیبیایی پس از چندین ماه نبرد و درگیری شهر به شهر و کوچه به کوچه در کشور خود، بالاخره به زادگاه سرهنگ رسیدند و او را دستگیر کرده و زمانی که او دستهای خود را بالا برده و التماس می کرد، در کمال خونسردی با شلیک مستقیم گلوله بر قلب و بر سر وی، او را از پای درآوردند تا در کنار جسد بی جان وی، با در دست گرفتن سلاح کمری طلایی او عکس افتخار بگیرند و به جهانیان مخابره کنند. وال استریت و صاحبان آن که یک درصد از مردم جهان را شامل می شوند، نه به انتخابات می اندیشند، و نه به وعده های تغییر. آنان تنها به سود اقتصادی می اندیشند، و به استثمار مردم جهان. انقلابیون خیزش وال استریت، خود نیز می دانند که ممکن است به پیروزی نرسند. چرا که اولا تغییر بنیادین در نظمی که از قرن شانزدهم میلادی تاکنون با پوست اندازی های متعدد و با فرافکنی بحران ها، خود را تا به امروز سر پا نگه داشته است، توانسته است در پشت خود شبکه ای عظیم از نهادهای مختلف امنیتی و نظامی را بوجود آورد تا در موقع لزوم، در برابر خطرات احتمالی از آن دفاع کند؛ اساسا یک شبه حاصل نمی شود و ثانیا، فرضا که این جنبش به پیروزی برسد. در ادبیات اقتصاد سیاسی دنیا، در کوتاه مدت بدیلی جز سوسیالسم برای آن وجود ندارد و سوسیالیسم و نظم کمونیستی مبتنی بر آن، مدتهاست که به گورستان تاریخ سپرده شده است. از سوی دیگر، انقلابیون وال استریت، به تنها چیزی که نمی اندیشند، همین دو نکته است. آنها تنها راه چاره را تصرف نماد سرمایه داری می بینند و معتقدند اگر وال استریت تصرف شود، مشکلات موجود حل شده و بحران اقتصادی که ناشی از تناقضات ذاتی سیستم سرمایه داری است، برای همیشه از بین خواهد رفت. این تفکر اگر چه در ذات خود (به دلایل گفته شده) تفکری ساده انگارانه است، اما توانسته است به یک جنبش نمادین تبدیل شود. جنبشی که توانست عکس العمل های حمایتی بسیاری در سطح جهان، از کشورهای غربی و اروپایی گرفته تا کشورهای جهان سوم، را به بار آورد. لذا جنبش وال استریت، نمادی برای برابری خواهی و عدالت طلبی شده است و این می تواند شروعی باشد برای براندازی نظم سرمایه دارانه در دراز مدت و میان مدت. نظمی که در آن یک درصد از مردم، با اعمال سیاست های سرمایه دارانه و حمایت از سیاستمداران و وکلا و بوروکراتها و تکنوکراتها در کشورهای غربی، توانسته اند تسلط خود را بر 99 درصد دیگر مردم نهادینه کنند. از اینرو، قیام وال استریت، در بی آبرو سازی نظام سرمایه داری، نقشی بسیار جدی داشته و دارد و لذا در نظر صاحبان وال استریت و اربابان اقتصاد دنیا، بایستی فکری برای آن کرد و اذهان را از آن منحرف کرد و این، سرآغاز بازی جدید ناتو در لیبی بود. هیچ کس از خود نمی پرسد که قذافی که بود و چه کرد و چه کسانی از وی حمایت کردند؟ قذافی اگرچه در طول حکومت چهل ساله خود، دورانهای متعددی از "سیاست ورزی" را تجربه کرده بود، و سعی کرده بود اقتدار خود را به عنوان رئیس یک قبیله بزرگ (دولت-ملت لیبی)، وبا به تکیه بر پول نفت نهادینه کند، از ابتدای قرن بیست و یکم به شدت با نظام سرمایه داری غرب همسو بوده و به مثابه نوکری تمام عیار برای آنان عمل می کرد. او از سال 2001 با تحویل متهم اصلی بمب گذاری لاکربی به غرب، سعی کرد دوره ای جدید از "سیاست تنش زدایی" (Entspannungspolitik تعبیر از ویلی برانت، سیاستمدار آلمانی دوران جنگ سرد است) را با غرب آغاز کند. وی این سیاست را با همکاری های لازم در مورد تحویل تاسیسات هسته ای خود با آمریکا ادامه داد، و سعی کرد با حمایت های مالی خود و با حاتم بخشی های متعدد از جیب مردم لیبی به سیاستمداران اروپایی، خود را به غربی ها نزدیک کند، تا سیاست های جدیدی را به مثابه رئیس قبیله آغاز کند، و از این طریق تسلط خود و خاندان خود را بیمه کند. اوج این سیاست ورزی را می توان در بوسیدن دست قذافی توسط برلوسکونی نخست وزیر فاسد ایتالیا دید و این، یک رسوایی بزرگ برای هر دوی این به اصطلاح سیاستمداران به شمار می رود. از سوی دیگر، اسناد بسیاری از همکاری تمام عیار قذافی و فرزندانش با سرویس های اطلاعاتی غرب در دست است. لذا، در اینکه قذافی در دهه اخیر به شدت به غرب نزدیک بوده و به مثابه عاملی برای اعمال سیاست های غرب عمل می کرده است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. قذافی در این دهه، به جرگه دیکتاتورهای جهان عرب پیوسته بود که با حمایت و اعمال سیاست های آمریکا در منطقه، به مثابه عاملی دست نشانده برای آمریکا به شمار می رفت. بنا بر ادعای سازمان اطلاعاتی آلمان (BND)، ناتو از محل دقیق اختفای قذافی خبر داشته است، ولذا به آسانی می توانسته است وی را دستگیر کرده و یا در همان ابتدا بکشد. اما کشته شدن قذافی در این برهه زمانی، بیش از آنکه امری اتفاقی باشد، واقعیتی دیگر را در پشت خود دارد. لذا اربابان سرمایه داری مدرن، که به واسطه در دست داشتن سیستم اقتصادی دنیا، بر عرصه سیاست و رسانه ها تسلطی تمام عیار دارند، برای انحراف افکار عمومی از جنبش انقلابی وال استریت، دست به ساختن فراواقعیتی به نام "مرگ قذافی" زده اند تا از این طریق، بتوانند یک بار دیگر بحران های ذاتی خود را فرافکنی کرده و به حیات استثمارگرانه خود ادامه دهند. لذا بیراه نخواهد بود اگر ادعا کنیم قذافی و وال استریت، دو روی سکه سرمایه داری مدرن اند، که هر دو رسالتی جز ادامه تسلط سرمایه داری بر دنیا ندارند. قذافی با اتمام رسالت خود، به گورستان دیکتاتورهای تاریخ سپرده شد، اما وال استریت همچنان به حیات خود ادامه می دهد. |
وبلاگ راوی بسیج با نام رهبرو یاد و خاطره ی شهدا حرف می زندتا در این غوغای دنیا راه را گم نکنیم و در این جبهه ی جدید با توسل به روح ملکوتی شهدا دشمن را که اینبار با توپ وتانک فرهنگی به میدان آمده است به عقب برگردانیم که شعار امروز ما در جبهه ی جدید همان بصیرتی ست که علمدارمان ما را به به کارگیری از آن فرمان داده است.